معنی آرمیده

فارسی به انگلیسی

فرهنگ فارسی هوشیار

آرمیده

(اسم) آرام گرفته استراحت کرده آرمیده.

لغت نامه دهخدا

آرمیده

آرمیده. [رَ دَ / دِ] (ن مف / نف) آسوده. مستریح. ساکن. بی حرکت. ساکت. خفته. خوابیده. آرام. آرام گرفته. مقابل جنبان و جنبنده:
از ما رها شدی دگری را رهی شدی
از ما رمیده با دگری آرمیده ای.
شهره ٔ آفاق (از صحاح الفرس).
ز کارآگهان آنکه بدرهنمای
بیامد به نزدیک پرده سرای
بجائی غو پاسبانی ندید
جز از آرمیده جهانی ندید.
فردوسی.
محرّک نخستین، جنبنده نشاید وزبهر این او را آرمیده کردند... و گروهی جسم نهادند آرمیده ٔ بی کرانه. (التفهیم).
یکی بین آرمیده در غنا غرق
یکی پویان و سرگشته ز افلاس.
سنائی.
صدف حیران بدریا در دوان آهوبصحرا در
رمیده و آرمیده هر دو در دریا و در هامون.
سنائی.
- آرمیده خواندن، همواره خواندن. ترتیل.

فرهنگ معین

آرمیده

خفته، 2- ساکن، مطمئن. [خوانش: (رَ دِ) (ص مف.)]

مترادف و متضاد زبان فارسی

آرمیده

آسوده، خفته، غنوده

فرهنگ عمید

آرمیده

آرام‌گرفته، آسوده،
خفته،
[قدیمی] ساکن،
[قدیمی] آهسته،

حل جدول

آرمیده

آسوده، ساکن، آهسته


حشمت آرمیده

از بازیگران سریال برابر اصل

واژه پیشنهادی

فیلمی سینمایی با بازی حشمت الله آرمیده

رز زرد

روزی که خواستگار آمد

چشم عقاب

این زن حرف نمی زند

بانوی من

سفر پر ماجرا

روزی که خواستگار آمد

بوی بهشت

معادل ابجد

آرمیده

260

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری