معنی آرمیده

آرمیده
معادل ابجد

آرمیده در معادل ابجد

آرمیده
  • 260
حل جدول

آرمیده در حل جدول

  • آسوده، ساکن، آهسته
مترادف و متضاد زبان فارسی

آرمیده در مترادف و متضاد زبان فارسی

فرهنگ معین

آرمیده در فرهنگ معین

  • خفته، 2- ساکن، مطمئن. [خوانش: (رَ دِ) (ص مف.)]
لغت نامه دهخدا

آرمیده در لغت نامه دهخدا

  • آرمیده. [رَ دَ / دِ] (ن مف / نف) آسوده. مستریح. ساکن. بی حرکت. ساکت. خفته. خوابیده. آرام. آرام گرفته. مقابل جنبان و جنبنده:
    از ما رها شدی دگری را رهی شدی
    از ما رمیده با دگری آرمیده ای.
    شهره ٔ آفاق (از صحاح الفرس).
    ز کارآگهان آنکه بدرهنمای
    بیامد به نزدیک پرده سرای
    بجائی غو پاسبانی ندید
    جز از آرمیده جهانی ندید.
    فردوسی.
    محرّک نخستین، جنبنده نشاید وزبهر این او را آرمیده کردند. و گروهی جسم نهادند آرمیده ٔ بی کرانه. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

آرمیده در فرهنگ عمید

  • آرام‌گرفته، آسوده،

    خفته،

    [قدیمی] ساکن،

    [قدیمی] آهسته،
فارسی به انگلیسی

آرمیده در فارسی به انگلیسی

فرهنگ فارسی هوشیار

آرمیده در فرهنگ فارسی هوشیار

  • (اسم) آرام گرفته استراحت کرده آرمیده.
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید