معنی آرمیدن

آرمیدن
معادل ابجد

آرمیدن در معادل ابجد

آرمیدن
  • 305
حل جدول

آرمیدن در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

آرمیدن در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • مقاربت، آرامیدن، آسودن، خفتن، غنودن
فرهنگ معین

آرمیدن در فرهنگ معین

  • (رَ دَ) (مص ل.) نک آرامیدن.
لغت نامه دهخدا

آرمیدن در لغت نامه دهخدا

  • آرمیدن. [رَ دَ] (مص) (شاید از: آ، ادات نفی و سلب + رمیدن) آرامیدن. سکون. رکون. آرام شدن. استراحت. مستریح شدن. راحت یافتن. آسوده شدن. بیاسودن. آسودن. استقرار. قرار. آسایش. اِتّداع. انمهلال. خفتن. آرام گرفتن. قرار گرفتن. بی جنبش شدن:
    بچنگ و بمنقار چندی طپید
    چو شد زورش از تن سپس آرمید.
    فردوسی.
    پراندیشه شد تا چه آمد پدید
    که یارد بدین جایگه آرمید؟
    فردوسی.
    بدانگه که تیره شب آمد به تنگ
    گوان آرمیدند یکسر ز جنگ. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

آرمیدن در فرهنگ عمید

  • آرام گرفتن، آرام شدن، آسودن، آسوده شدن، آرامش یافتن،
    خوابیدن، کم شدن، از جوش‌و‌خروش افتادن، آزاد شدن، رهایی یافتن،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی

آرمیدن در فارسی به انگلیسی

فرهنگ فارسی هوشیار

آرمیدن در فرهنگ فارسی هوشیار

واژه پیشنهادی

آرمیدن در واژه پیشنهادی

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید