معنی آرامیان
لغت نامه دهخدا
آرامیان. (اِخ) شعبه ای از نژاد سامی، فرزندان آرام، پنجمین پسر سام، ساکن سوریه و بین النهرین.
آرامی
آرامی. (ص نسبی) منسوب به آرام، فرزند پنجم سام.
- زبان آرامی، لهجه ای از زبان سامیان بدوی مشرق فرات.
- قوم آرامی، آرامیان.
آرام
آرام. (اِخ) بروایت تورات، نام پنجمین فرزند سام بن نوح. || نام سوریه و شام و بین النهرین مسکن آرامیان فرزندان آرام بن سام بن نوح.
بنی سام
بنی سام. [ب َ] (اِخ) سام پسر بزرگ نوح پیغمبر بود و اقوامی را که از او پدید آمدند بنی سام گویند. آرامیان و مردم سوریه و کلدانیان و آشوریان و قوم یهود و اعراب جملگی از اعقاب سامند. (تمدن قدیم). سامیان، اقوامی که طبق سنت از اولاد سام پسر بزرگ نوح بشمار میروند و آن شامل بابلیان، آشوریان، یهودیان، آرامیان و اعراب است. (از فرهنگ فارسی معین).
احزیا
احزیا. [اَ] (اِخ) هشتمین ِ ملوک اسرائیل، پسر احاب. او پادشاهی ظالم و مشرک و بزمان الیاس نبی میزیست. جلوس او در 897 ق. م.بود. || پنجمین پادشاه یهود، پسر یورامک.آنگاه که پدر او بمرد، وی بیست ودو سال داشت و بجای پدر نشست و با آرامیان محاربه کرد. (قاموس الاعلام).
ایلة
ایله. [اَ ل َ] (اِخ) شهرکیست [از شام] بر کران دریای قلزم نهاده بر حد میان بادیه ٔ مصر و شام. (حدود العالم) (معجم البلدان). شهری است میان ینبع و مصر و عقبه ٔ آن مشهور است و از آنست عقیل بن خالد و خویشان او و یونس بن یزید و اقارب وی. (آنندراج). بندر قدیم کنار خلیج عقبه. عقبه ٔ حالیه نزدیک یا بر محل آن واقع است و در قدیم گذرگاه میان مصر و اواسط بلاد عرب و نیز میان بنادر فینیقیه وجنوب جزیرهالعرب بود و بنی اسرائیل در عبور از مصر به کنعان از آنجا گذشته اند. عزیا پادشاه یهودیه آنرا بنا نهاد و در زمان سلطنت آخار بتصرف آرامیان درآمد. (دایره المعارف فارسی). و اکنون ایله را بیت المقدس گویند. (تاریخ سیستان). و از اشتران جمازه یکی بود ایله خواندندی که آنرا ملک ایله فرستاده بود. (مجمل التواریخ و القصص ص 264) ایلیا. رجوع به ایلیا شود.
افیق
افیق. [اَ] (اِخ) اسم چند محل است: 1- اسم شهری بود که در مرز و بوم یهودا و بن یامین بطرف شمال غربی اورشلیم در نزدیکی سوکوه واقع بود و الاَّن آنرا بلدالفوقه گویند که در آنجا اسرائیلیان از فلسطینیان شکست یافته... تابوت عهد نیز از ایشان گرفته شد و هر دو پسر عیلی هلاک گشتند. 2- شهری در یزرعیل در نزدیکی شونم که در حوالی آن شاؤل و یوناتان بقتل رسیدند. 3- اسم شهری بود که در قسمت سبط و در مرز و بوم شمالی کنعان بود.بعضی را گمان چنان است که افیق همان افقا می باشد که بهیکل زهره شهرت یافته بود. و بسیاری از آثار و خرابه های آن تا امروز باقی است. رجوع به قاموس کتاب مقدس شود. 4- اسم قصبه ایست که در سر وادی افیق بمسافت 6 میل بطرف شرقی دریای جلیل واقع می باشد و احتمال میرود که همان جایی باشد که بن هدد عساکر آرامیان را جمع نمود. 5- اسم قصبه ای از اعمال کنعان است که یوشع شهریار آنرا بقتل رسانید و احتمال میرود که این همان افیقه باشد که در نزدیکی تفوح در کوههای یهودا واقعو در نزدیکی حبرون می باشد. (از قاموس کتاب مقدس).
بیره جک
بیره جک. [] (اِخ) (از: بیره عربی + جک، ادات تصغیر ترکی) نام شهری است در جزیره واقع در سمت چپ رود فرات و عامه آنرا «بله جک » خوانند و بنا بگفته ٔ «ساخاو» مردم حلب آن را «باراجیک » گویند و معنی این کلمه قلعه ٔ کوچک است و ازهمین منطقه است که رودخانه ٔ فرات دره ها و کوههای صعب العبور را گذرانیده وارد دشت شام میگردد. شهر بیرهجک بر روی خرابه های شهر قدیم مرکز آرامیان بنام «برسپ » بنا گردیده و این شهر در قرن نهم ق. م. دارای موقعی ممتاز بوده است و نام بیره را مورخان سریانی مانندمورخان عرب بجای «بیرثا» بکار برده اند و ذکر این نام در تواریخ از دوران جنگهای صلیبی متداول گشته، چه «بیلدوین » حاکم شهر «رها» آنرا تصرف نموده و حدود نیم قرن تحت تصرف اروپائیان بوده است و در سال 539 هَ. ق. (1144 م.) بر سر دفاع از این قلعه در برابر حمله های سپاهیان زنگی حاکم موصل رشادتها نشان داد. اما مردم این شهر از ترس زنگی موصلی خود را تسلیم «ماردین ارتقی » نمودند و از آن زمان تحت تصرف مسلمانان درآمد و در حمله ٔ مغول یکی از قلعه های استوار و پایدار اسلامی در برابر حملات دشمن بوده است و نام بیره در مؤلفات جغرافی نویسان متقدم اسلامی نیامده مگر در نیمه ٔقرن سیزدهم میلادی که امثال ابوالفداء و دمشقی و خلیل ظاهری. و در مراصدالاطلاع از آن ذکری بمیان آمده و اما نام ترکی آن یعنی بیرهجک هنگامی متداول گشت که سرزمین شام بدست عثمانیها افتاد. نخستین جهانگرد که نام بیرهجک را برده است نیبور (1766 م.) بوده است. اما جهانگردان قبل از وی آنرا «بر» یا «بیر» میگفتند و سبب شهرت بیرهجک در تاریخ جنگهای اخیر همانا شکستی بوده است که ترکها در سال 1839م. در جنگ با مصر دچار آن گردیدند. شهر بیرهجک را دیواری مخروبه احاطه کرده است که آن را قایتبای درسال 887 هَ. ق. (1482 م.) بنا کرد و چهار برج شهر را دیده بانی مینماید. شهر بیرهجک دارای آثار باستانی از ادوار مختلف می باشد. (از دائره المعارف اسلام).
ازراعیل
ازراعیل. [اِ] (اِخ) دشتی است فراخ در میانه ٔ فلسطین وسطی، ممتد از بحر متوسط تا اردن و فاصل جبال کرمل و سامره از جبال جلیل. عرب آنرا بنام مرج بن عامر میخوانند. جهت غربیه ٔ وی از عکاست و شکل منظم آن مثلثی است با زوایای حاده و بعضی سیاحان آنرا از بهترین سهل های جهان شمرده اند و بقول یکی از آنان ازراعیل باعتبار حوادث دینیه و سیاسیه بر همه ٔ نواحی مشابه رجحان دارد. طول جهت شرقیه در حدود 15 میل و طول جهت شمالیه قریب 12 میل و جهت جنوبیه 18 میل است و درجانب غربی آن راهی است باریک که بسهل عکا کشد و در این ناحیت غالباً گندم زراعت شود و در فصل بهار مانند دریائی سبز و مواج بنظر آید و نیز در آنجا بسیاری از گیاهان بری بعمل آید و حدود جنوبیه ٔ آن موقع شهر مجدو است که سهل معروفی بدان منسوبست و نهر قدیم قیشون از آن گذرد و لشکریان یابین پادشاه کنعان بدانجا هلاک شدند، نهر مزبور این نواحی را سیراب کند و سپس ببحر متوسط ریزد و قبائل کنعان با رایات فتح و فیروزی بیکی از فروع سهل مزبور داخل شدند و مدیانیون و عمالقه و بنوالمشرق همچون مور و ملخ در آنجا منتشر شدندو اراضی ناحیت را خراب کردند و فلسطینیان مدتی درازبر آنجا مستولی بودند و سوری در بیت شان بساختند و بارها آرامیان یعنی سریانیان با عساکر خود بدانجا میتاختند و بالجمله ازراعیل میدان کارزار امم مختلفه بود و تا ازمنه ٔ اخیره حال بهمین منوال بود و آنگاه بواسطه ٔ سلطه ٔ حکومت از هرج ومرج آن بکاست و مردم بکار خود پرداختند و امن (جز در جهات دور) در این ناحیت برقرار شد. اماکن بسیار که دارای اهمیت تاریخی هستند در اطراف سهل ازراعیل دیده میشود: در جهت شرقیه ٔ آن، عین دور و نایین و شونم حول حضیض موره و بیت شان در وسط وادی ازراعیل و در جهت جنوبیه، عین تمنیم و تعنک ومجدو و در جهت غربیه موضعی است که ایلیاء ذبیحه ٔ خود را تقدیم کرد و قرب دامنه ٔ کوه مذکور نهر قیشون روانست و در جهت شمالیه ٔ سهل، ناصره و تابور، و سهل مذکور نزد سوریین متأخر به سهل بن عامر معروف است. شاید منسوب بعبداﷲبن عامربن کریزبن ربیعهبن حبیب بن عبدشمس خال عثمان بن عفان باشد. (ضمیمه ٔ معجم البلدان).
دمشق
دمشق. [دِ م َ / م ِ] (اِخ) دمشق یا دمشق الشام یا به اختصار شام، پایتخت و بزرگترین شهر سوریه است با 408774 تن جمعیت. تاریخ بنای دمشق معلوم نیست. بر طبق کاوشهای سال 1950 م. در هزاره ٔ چهارم ق. م. در این محل شهری دایر بوده است. در قرن 15 ق. م. تحوطمس سوم آنرا فتح کرد. در قرن 11 ق َ. م. پایتخت پررونق سرزمین آرامیان بود. در 333 ق. م. اسکندر مقدونی آن را گرفت. خالدبن ولید در سال 14 هجری آن را تصرف کرد و دوره ٔ سیادت هزارساله ٔ مغرب برافتاد. معاویه آنجا را مقر خویش ساخت (36 هَ. ق.). و تا سال 127 هَ. ق. که مروان بن محمد حران را پایتخت قرار داد دمشق پایتخت امویان بود. در سال 1832 م. ابراهیم پاشا آنجا را به کمک مردم شهر که قبلاً بر ضد عثمانیها شوریده بودند گرفت. دمشق هم اکنون پایتخت جمهوری عربی سوریه است. (از دایرهالمعارف فارسی). پایتخت سوریه، مردم آن توسط بولس قدیس مسیحی شدند و عرب به سال 639 م. آن را تسخیر کرد و سپس پایتخت خلفای اموی گردید و آنان در قرن هشتم میلادی مسجد عظیمی در آن بنا کردند.لوئی هفتم و کنراد سوم به سال 1148 م. آن را محاصره کردند ولی نتیجه ای نبردند. شهر جای باش حاکم شام که دارای سیصدهزار نفر جمعیت است. (ناظم الاطباء). معرب از فارسی است. (از المعرب جوالیقی ص 148). شهری است پایتخت شام بناکرده ٔ دمشاق بن نمرود، به نوشته ٔ قاموس به کسر دال و فتح میم است قیاس نیز همین میخواهد در این صورت نوشته ٔ چلپی در حاشیه ٔ مطول و قافیه کردن آن با عشق اشکال دارد مگر اینکه بگوییم لفظ عجمی است زیرا که دمشق نام غلام نمرود آن را بنا کرده و بر این تقدیر صحیح می تواند شد هرچند برای فارسیان ضرور نیست چرا که اینها در بعضی الفاظ عربی تصرف گونه دارند. (از آنندراج) (از غیاث). یاقوت نویسد شهر مشهوریست درشام و آن بدون شک بهشت روی زمین است به سبب زیبایی ساختمان و سرسبزی و فراوانی میوه و آب و داشتن وسایل زندگی. این شهر به سبب سرعتی که در ساختمان آن بکاررفته بدین اسم نامیده شده است، چه دمشق به معنی سرعت است، و برخی گفته اند به اسم بانی آن نامیده شده است که دماشق بن ارم بن سام بن نوح علیه السلام باشد، و گفته اند که اول آن را بیوراسف بنا کرده است. گفته اند که ابراهیم خلیل پنج سال بعد از بنای آن بدنیا آمد و نیز گفته اند که آن را جیرون بن سعدبن عادبن ارم بن سام بن نوح بنا کرد و ارم ذات العماد نامید. و روایت کرده اند که دمشق محل خانه ٔ حضرت نوح بود و چوبهای کشتی رااز کوه لبنان فراهم آورد. (از معجم البلدان). ابن درید در الجمهره گفته است که دمشق معرب است. (از المزهر سیوطی). نام شهری که جای باش حاکم شام است و به نام بانی آن دمشاق بن کنعان بن حام بن نوح معروف شده است. (از منتهی الارب). ارم ذات العماد. (منتهی الارب، ذیل ماده ٔ «ارم »). شهری است به شام خرم و با نعمت و کشت و برز بسیار و سوادی خوش و آبهای روان به نزدیک کوه و این شهر خرم ترین شهری است در عرب و از وی برنج زردخیزد. (حدود العالم): بدان که این طشت دربازار دمشق به هزار عشق خریده ام. (مقامات حمیدی).
چنان قحطسالی شد اندر دمشق
که یاران فراموش کردند عشق.
(بوستان).
و یکی از صلحای جبل لبنان... به جامع دمشق درآمد. (گلستان). وقتی از صحبت یاران دمشقم ملالتی پدید آمد. (گلستان). با طایفه ٔ دانشمندان در جامع دمشق بحثی همی کردم. (گلستان). || گاه عرب از دمشق شام اراده کند. (یادداشت مؤلف).
حل جدول
تمدن باستانی
سومر، آشور، ایلام، آرامیان
تمدن باستانی
سومر ، آشور ، ایلام ، آرامیان
تمدن باستانی
از تمدنهای کهن میان رودان
آرامیان
تمدن باستانی
سومر، آشور، ایلام، آرامیان
معادل ابجد
303