معنی آذین
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
زیب، زینت، آرایش، رسم، قاعده، قانون. [خوانش: (اِ.)]
فرهنگ عمید
زیب، زیور، زینت: ببستند آذین به شهر اندرون / پر از خنده لبها و دل پر ز خون (فردوسی: ۶/۱۰)،
[قدیمی] آیین، رسم، قاعده، قانون: نوشتند بر سان و آذین چین / سوی شاه با صدهزار آفرین (فردوسی: لغتنامه: آذین)،
[قدیمی] غرفه و نشیمنگاههای آراسته و مزین در جشنها،
حل جدول
زیور، طاق نصره، تزئین، آرایش
مترادف و متضاد زبان فارسی
آرایش، آیینبندی، چراغانی، زیب، زینت، زیور، آیین، رسم، قاعده، قانون
فارسی به انگلیسی
Decoration, Embellishment, Ornament, Ornamentation, Trimming
نام های ایرانی
دخترانه و پسرانه، نام فرمانده لشگر بابک خرمدین, تزیین، آرایش، زینت، زیور، نام یکی از فرماندهان سپاه بابک خرم دین، نام پهلوانی در ویس و رامین
فرهنگ فارسی هوشیار
زیب، زینت، زیور، آرایش، آیین
فرهنگ پهلوی
زینت، آرایش و آیین
معادل ابجد
761