معنی آخرین بندر
حل جدول
لغت نامه دهخدا
بندر. [ب َ دَ] (اِخ) نام شهری است در غرجه. (فرهنگ اسدی):
بسی خسرو نامور پیش از او
شدستند زی بندر و ساربان.
دیباجی (از فرهنگ اسدی چ اقبال ص 161).
بندر. [ب َ دَ] (اِ) محلی باشد که قافله و تجار در آن بسیار آیند و روند. (برهان). کنار دریا که جای بستن کشتی باشد و معنی هر شهری که بر کناره ٔ دریای محیط واقع باشد. (از غیاث). محلی باشد که قافله و تجار بسیار بر آن صادر ووارد شود و بیشتر آن بر لب دریاها و رودهای بزرگ باشد چنانکه در فارس زیاده از بیست بندر بر لب دریا است و اصل آن بُندَر است که بار و بنه در آنجا نهند و اسکله گویند و اسکله ترکی است و بمعنی معبر بحر آمده. (انجمن آرا) (آنندراج). لنگرگاه کشتی از کناره ٔ دریا که کاروان و تجار در آن بسیار آیند و روند و کشتی مال التجاره ها بدان جا آرند و از آنجا برند. ج، بنادر. (یادداشت بخط مؤلف). محلی است در ساحل دریا یا رودخانه که محل توقف و بارگیری و باراندازی وسایل نقلیه ٔ دریایی است، و آن معمولاً شامل انبارها و جرثقیلهاو وسایل فنی دیگر نیز هست. شهر ساحلی، بندرگاه. توضیح: این کلمه بهمین صورت معرب شده جمع آن «بنادر» آید. (فرهنگ فارسی معین): روزی بتماشا بیرون رفته بود نزدیک آن بندر رسید. (قصص الانبیاء ص 177).
آخرین
آخرین. [خ ِ] (ص نسبی) بترکیب فارسی بمعنی پسین و واپسین. ج، آخرینان: آخرین نفس، آخرین لحظه.
آخرین. [خ َ] (ع ص، اِ) ج ِ آخَر. دیگران.
آخرین. [خ ِ] (ع ص، اِ) ج ِ آخِر. بازپسینان.
باش بندر
باش بندر. [ب َ دَ] (ترکی، اِ مرکب) شهبندر. رئیس امور مربوط به بندر.
فرهنگ عمید
جایی در کنار دریا که محل توقف، بار انداختن، یا بارگیری کشتیها است، بندرگاه،
هر شهری که در کنار دریا باشد،
* بندر آزاد: بندری در یک کشور که ورود و خروج و باراندازی و بارگیری برای کشتیهای سایر کشورها در آنجا آزاد است،
باش بندر
رئیس بندر، شاهِ بندر، شهِ بندر،
شاه بندر
دریافتکنندۀ عوارض گمرکی، رئیس بندر، رئیس بازرگانان،
بندر بزرگ،
بندر آزاد،
واژه پیشنهادی
حسن هدایت
فیلمبردار فیلم آخرین بندر
حسن پویا
موسیقی فیلم آخرین بندر
منصور عبّاسی
فرهنگ فارسی هوشیار
پسینیان واپسین دیگران (صفت اسم) جمع: آخر: دیگران دگران. (صفت اسم) جمع: آخر: بازپسیان پسینیان. (صفت) پسین واپسین: آخرین لحظه آخرین دم آخرین نفس.
معادل ابجد
1117