معنی آخرین

لغت نامه دهخدا

آخرین

آخرین. [خ ِ] (ص نسبی) بترکیب فارسی بمعنی پسین و واپسین. ج، آخرینان: آخرین نفس، آخرین لحظه.

آخرین. [خ َ] (ع ص، اِ) ج ِ آخَر. دیگران.

آخرین. [خ ِ] (ع ص، اِ) ج ِ آخِر. بازپسینان.

حل جدول

آخرین

مؤخر

پسین، واپسین

واپسین

فارسی به انگلیسی

آخرین‌

Endmost, Final, Hindmost, Last, Latest, State Of The Art, Terminal, Ultimate, Up-To-The-Minute

فارسی به ایتالیایی

آخرین

estremo

ultimo

فرهنگ فارسی هوشیار

آخرین

پسینیان واپسین دیگران (صفت اسم) جمع: آخر: دیگران دگران. (صفت اسم) جمع: آخر: بازپسیان پسینیان. (صفت) پسین واپسین: آخرین لحظه آخرین دم آخرین نفس.

فرهنگ معین

آخرین

(خَ) [ع.] (ص. اِ.) جِ آخر؛ بازپسینان، پسینیان.

(خَ) [ع.] (ص. اِ.) جِ آخر؛ دیگران.

فرهنگ عمید

آخرین

پسین، واپسین،

کلمات بیگانه به فارسی

آخرین

واپسین

مترادف و متضاد زبان فارسی

آخرین

آخری، اخیر، انتهایی، بازپسین، نهایی، واپسین،
(متضاد) آغازین

واژه پیشنهادی

آخرین

پسین

پسین

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

آخرین

واپسین، پسینیان، دگران، پسین، پایانی

معادل ابجد

آخرین

861

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری