معنی آخال
لغت نامه دهخدا
آخال. (اِخ) نام شهری. و رجوع به آخال تزیخه و آخال تکه شود.
آخال. (اِ) سقط. افکندنی. نابکار. حشو. فضول. بدترین چیزی. (فرهنگ اسدی، خطی). و این کلمه صورتی از آشغال متداول امروز است:
از عمر نمانده ست برِ من مگر آمرغ
در کیسه نمانده ست بمن بر مگر آخال.
کسائی مروزی.
از بس گل مجهول که در باغ بخندید
نزدیک همه کس گل معروف شد آخال.
فرخی.
ای مشکفشان زلفین ای غالیه گون خال
با هر دو بود غالیه و مشک چو آخال.
قطران.
جاهی و جلالی که بصندوق درون است
جاهی و جلالی است گران سنگ و پرآخال.
ناصرخسرو.
|| تراشه ٔ چوب و قلم و خس و خاشاک و رُفته ٔ جاروب:
دامن تردامنان عقل در آخال کش
ساعد هودج کشان عشق پر خلخال کن.
سنائی.
|| جُفاء. جفال. آب آورد:
دُرِّ معنی در بن دریای عزلت جای ساخت
وز پی دعوی بروی آبها آخال ماند.
سنائی.
و رجوع به آشغال شود.
آخال تزیخه
آخال تزیخه. [ت ِ خ َ] (اِخ) شهری است در گرجستان بر ساحل پسخوچای دارای شانزده هزار سکنه که قسمتی از آن ارمنی باشد.
آخال تکه
آخال تکه. [ت ِک ْ ک َ] (اِخ) نام واحه ای از ترکستان روس در دامنه ٔ قبه داغ، و رود اترک از آنجا گذرد.
فارسی به انگلیسی
Waste
فرهنگ عمید
خاکروبه، آشغال،
خاشاک،
هرچیز دورافکندنی: از بس گل مجهول که در باغ بخندید / نزدیک همهکس گل معروف شد آخال (فرخی: ۲۱۸)،
فرهنگ معین
خاکروبه، آشغال، هر چیز دورانداختنی. [خوانش: (اِ.)]
حل جدول
آشغال
آخال، کبا
خاکروبه
آخال ، کبا
خاکروبه
آخال، خرده ریز و باقی مانده هرچیز دیگر
آشغال
مترادف اشغال
آخال
خاکروبه
آخال
مترادف و متضاد زبان فارسی
آشغال، خاشاک، خاکروبه، زباله
فرهنگ فارسی هوشیار
سقط، افکندنی، فظول
انگلیسی به فارسی
آخال
معادل ابجد
632