معنی آتشین
لغت نامه دهخدا
آتشین. [ت َ] (ص نسبی) آتشی. از آتش. منسوب به آتش.
فرهنگ معین
(تَ) (ص نسب.) آتشی، از آتش.
فرهنگ عمید
از جنس آتش،
[مجاز] مهیج، اثرگذار، پرشوروحال: سخنرانی آتشین، دلم را داغ عشقی بر جبین نِه / زبانم را بیانی آتشین ده (وحشی: ۴۹۰)،
سوزان،
به رنگ آتش، سرخ تیره،
[مجاز] بسیارخشمگین، تند،
[مجاز] جانسوز، رنجآور: آب بزن بر حسد آتشین / باد در این خاک از او میرسد (مولوی۲: ۲۵۵)،
مترادف و متضاد زبان فارسی
آتشناک، آتشی، آذرگون، آذرین، داغ، سوزان، مشتعل
فارسی به انگلیسی
Flaming, Igneous, Intense, Vehement, Vehemently
نطق آتشین
Harangue
آتشین(احساسات)
Ardent
سلاح آتشین
Firearm
تندتیر (سلاح آتشین)
Rapid-Fire
جنگ افزار آتشین
Firearm
دهانه سلاح آتشین
Muzzle
زبانه (قفل - سلاح آتشین)
Tumbler
سخنرانی دراز و آتشین
Tirade
پس زدن (سلاح آتشین)
Recoil
آتشین (عشق و غیره)
Torrid
لگد زدن (سلاح آتشین)
Recoil
در آوردن گلوله سلاح آتشین
Unload
اتاق نمایش سلاح های آتشین
Gun Room
نام های ایرانی
دخترانه، نورانی، فروزان، گیرا، مؤثر، به رنگ آتش، سرخ
فرهنگ فارسی هوشیار
از آتش، منسوب وبرنگ آتش
فرهنگ پهلوی
همانند آتش، ستاره روشن
واژه پیشنهادی
ناری
معادل ابجد
761