معنی آبسال

لغت نامه دهخدا

آبسال

آبسال. (اِ مرکب) باغ. حدیقه:
همی تابد ز چرخ سبز عیوق
چو آتش بر صحیفه ی ْ آبسالی.
ناصرخسرو.

فارسی به انگلیسی

فرهنگ معین

آبسال

(اِمر.) بهار، آبسالان.

نام های ایرانی

آبسال

دخترانه، باغ، بستان

فرهنگ فارسی هوشیار

آبسال

حدیقه، باغ

انگلیسی به فارسی

raining year

آبسال

معادل ابجد

آبسال

94

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری