معنی آبرو باخته
حل جدول
مفتضح
رسوا
مفتضح، رسوا شده و بد نام که عیب یا عیبهای نهانی او آشکار شده است.
رسوا و آبرو باخته
بدنام
آبرو
شرف
آبرو
حرمت
لغت نامه دهخدا
باخته. [ت َ / ت ِ] (ن مف) اسم مفعول از باختن است:
هزار کوفته ٔ دهر گشت ازو بمراد
هزار باخته ٔ چرخ گشت ازو بمرام.
فرخی.
- امثال:
حریف باخته با خود همیشه در جنگ است.
- باخته دل، کسی که دل از دست داده.
- باخته رنگ، کسی یا چیزی که لون اصلی خود را از دست داده. رنگ پریده.
- درباخته، ازدست داده. باخته:
گویند رفیقانم در عشق چه سر داری
گویم که سری دارم درباخته در پائی.
سعدی (طیبات).
و رجوع به درباخته شود.
آبرو
آبرو. [ب ِ] (اِ مرکب) آبروی. آب روی. جاه. اعتبار.شرف. عِرض. ارج. ناموس. قدر. (ربنجنی):
شو این نامه ٔ خسروی بازگو
بدین جوی نزد مهان آبرو.
فردوسی.
آبرو میرود ای ابر خطاشوی ببار
که بدیوان عمل نامه سیاه آمده ایم.
حافظ.
در حفظ آبرو ز گهر باش سخت تر
کین آب رفته بازنیاید بجوی خویش.
صائب.
- امثال:
آبی که آبرو ببرد در گلو مریز.
و رجوع به آبروی شود.
آبرو. (اِخ) تخلص شاه نجم الدین حاکم دهلی، متوفی به 1161 هَ. ق. || لقب حافظ ابرو.
آبرو. [رَ / رُو] (اِ مرکب) راهی برای گذشتن آب باران و غیر آن. آب راهه. راه آب. || مسیل. (صراح).
فرهنگ فارسی هوشیار
فرهنگ معین
مغلوب در بازی، شکست خورده در جنگ، آن چه در قمار ببازند، پاک ~ کسی که همه دار و ندار خود را باخته و دارایی خود را از دست داده باشد. [خوانش: (تِ) (ص مف.)]
مترادف و متضاد زبان فارسی
از دست داده، تلفشده،
(متضاد) برده، شکست خورده، منهزم
فرهنگ عمید
شکستخورده در قمار،
مغلوب در بازی،
(صفت مفعولی) از دست داده شده، ازدسترفته،
بازنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): پاکباخته، مالباخته،
معادل ابجد
1217