sprida به فارسی | دیکشنری سوئدی

sprida
  • تخم کاشتن، منتشرکردن، پخش کردن، تقسیم کردن، تعمیم دادن، ریختن، انداختن افشاندن، افکندن، خون جاری ساختن، جاری ساختن، پوست انداختن، پوست ریختن، برگ ریزان کردن، کپر، الونک،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر