معنی قرعه در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

فرهنگ معین

(قُ عِ) [ع. قرعه] (اِ.) آنچه که با آن فال بزنند.

فرهنگ عمید

سهم، نصیب،
تکۀ کاغذ یا هر چیز دیگر دارای شماره یا نشانه که به‌وسیلۀ انتخاب تصادفی آن، سهم و نصیب کسی را معین می‌کنند، پشک،
* قرعه انداختن: (مصدر لازم) [قدیمی] انتخاب تصادفی از طریق قرعه،
* قرعه زدن: = * قرعه انداختن
* قرعه کشیدن: = * قرعه انداختن

حل جدول

پشک

مترادف و متضاد زبان فارسی

پشک، سهم، قسمت، نصیب

فرهنگ فارسی هوشیار

‎ پانسه پشک، بهره یک بارزدن یک بارکوفتن (مصدر) یک بار کوفتن یک بار زدن. (اسم) نصیب بهره سهم، قطعه ای کاغذ چوب یا استخوان و مانند آن که به وسیله فال زدن یا آن نصیب کسی را معین کنند پشتک.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر