معنی رواسی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

رواسی. [رَ] (ع ص، اِ) رواسی من الجبال،کوههای محکم و استوار. (منتهی الارب). کوههای استوار. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی). کوههای پابرجا و استوار. (از اقرب الموارد). الجبال الرواسی، کوههای پابرجا. (از معجم متن اللغه). راسیات. (منتهی الارب) (معجم متن اللغه). رجوع به راسیات شود: هو الذی مَدَّ الارض و جعل فیها رواسی. (قرآن 3/13).

رواسی. [رَوْ وا] (ص نسبی) نسبت است به رواس و رأس و صحیح آن با همزه (رأاس) است نه با واو و اصحاب حدیث آن رابا «واو» ذکر کنند. (از اللباب فی تهذیب الانساب).

رواسی. [رَوْ وا] (اِخ) ابوالفتیان عمربن ابی الحسن عبدالکریم بن سعدویه دهستانی رواسی. از حفاظ حدیث است. وی به سال 503 هَ.ق. در سرخس درگذشت. (از اللباب فی تهذیب الانساب).

رواسی. [رَوْ وا] (اِخ) مسعربن کدام الرواسی. ازائمه ٔ کوفیان است و گویند او را به سبب بزرگی سرش بدین نسبت خوانده اند. (از اللباب فی تهذیب الانساب).

فرهنگ عمید

کوه‌های بلند و پابرجا، کوه‌های استوار،

حل جدول

کوه های بلند و پابرجا

فرهنگ فارسی هوشیار

(تک: راسیه) ایستاها پا برجاها، کوه های استوار (اسم) جمع راسیه ثابتها راسخها، کوههای سخت بنیاد.

فرهنگ فارسی آزاد

رَواسِی، کوههای سخت و بلند

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر