معنی دیان در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

دیان. [دَی ْ یا] (ع ص) بسیار چیره و غالب. (منتهی الارب). قهار: واﷲالدیان، هوالقهار. (اساس البلاغه). قهار. (اقرب الموارد). قهر کننده. (غیاث). || نیک نزدیک. (یادداشت مؤلف). || (اِخ) خدای تعالی. (از لسان العرب). از اسمهای خدای تعالی است بمعنی حکم و قاضی. (از لسان العرب). از اسمای صفات حق تعالی. (غیاث):
آن را تو گزیدی که خدایش نگزیده ست
بر خلق ندانی تو به از خالق دیان.
ناصرخسرو.
یا من آن پیل غریوان در ابرهه ام
که سوی کعبه ٔ دیان شدنم نگذارند.
خاقانی.
این بهانه بود کان دیان فرد
از نیاز آن بر دل شه سرد کرد.
مولوی.
صدهزاران عاقل اندر وقت درد
جمله نالان پیش آن دیان فرد.
مولوی.
|| (ص، اِ) حاکم و قاضی. (منتهی الارب): کان علی بن ابی طالب دیان هذه الامه بعد نبیها؛ ای قاضیها و حاکمها. و شاعر عرب در خطاب به محمد (ص) گوید: یا سیدالناس و دیان العرب. (از لسان العرب).حاکم سائس. (از اقرب الموارد). || حساب کننده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (غیاث). || پاداش دهنده که ضایع نسازد عملی را بلکه پاداش دهد به هر خیر و شر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). پاداش دهنده. (مهذب الاسماء) (دهار) (غیاث).

دیان. [دُی ْ یا] (ع اِ) ج ِ دائن. رجوع به دائن شود.

دیان. [دَی ْ یا] (اِخ) ابن فطن الحارثی از شرفاء عرب است. (از لسان العرب).

دیان. (ع مص) مداینه. پاداش و جزا دادن. (از لسان العرب).

دیان. (اِخ) معبد دیانا یا معبد آرتیمس. معبد مشهور دیانا در شهر «افسوس » که یکی از عجایب سبعه محسوب بود. این معبد (در حدود 550 ق. م.) برای آرتیمس ساخته شد. درشب تولد اسکندر مقدونی یکی از اهالی افسوس بنام «هروشراتوس » آن را آتش زد (356 ق. م.) تجدید بنای آن پیش از فتح افسوس (334 ق. م.) بدست اسکندر مقدونی صورت گرفت. پس از استیلای رومیان (633 ق. م.) بر شهر معبد«آرتیمس » معبد دیانا خوانده شد. در (262 م.) که گوتها شهر را تاراج کردند معبد ویران گردید. هشت ستون از ستونهای مرمر آن برنگ تیره ٔ سبز در ساختن ایاصوفیه در قسطنطنیه بکار رفت و بوسیله ٔ کاوشهائیکه از 1866م. ببعد در ویرانه های آن بعمل آمد نقشه ٔ آن معلوم گردیدو در کاوشهای سال 1954 م. بقایای مهمی از دوره ٔ روم و بیزانس بدست آمد. (از دائره المعارف فارسی).

فرهنگ معین

قاضی، پاداش - دهنده، به حساب رسنده. [خوانش: (دَ یّ) [ع.] (ص.)]

فرهنگ عمید

به‌حساب‌رسنده، محاسب،
پاداش‌دهنده،
حاکم، قاضی،
سائس،
قهار، چیره،

حل جدول

پاداش دهنده

فرهنگ فارسی هوشیار

بسیار چیره و غالب پاداش و جزا دادن، بحساب رسنده

فرهنگ فارسی آزاد

دَیّان، لقب اعطائی حضرت ربّ اعلی به جناب سید اسدالله خوئی است (دیّان و اسد هر کدام بحساب جمَل (ابجد) مساوی 65 می باشد) نامبرده در زمان اقامت حضرت اعلی در حبس چهریق، مؤمن شد و به حرف ثالث مؤمن بمن یظهره الله مخاطب گشت و بشرف ایمان به معبود اهل امکان در بغداد فائز و در همانجا بدستور میرزا یحیی بدست محمد نامی ازلی شهید شدند،

دَیّان، قاضی- قهار- حاکم- جزا و پاداش دهنده- بحساب رسنده- از اَسماءالله است،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری