آستانه در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
آستان، چوب زیرین چارچوب (در)، مقدمه، وسیله، بارگاه شاهان. [خوانش: (نِ) [په.] (اِ.)]
فرهنگ عمید
حداقل میزان لازم برای تحریک یک عصب حسی: آستانهٴ شنوایی،
قطعۀ زیرین چهارچوب در یا پنجره،
نقطۀ آغاز یک عمل: در آستانهٴ ازدواج،
آستان
[قدیمی، مجاز] زن، همسر،
حل جدول
بارگاه، درگاه، محضر
شهری در استان مرکزی
ساحت
رواق
پیشگاه، درگاه، کریاس، ورسیج
ورسیج
کریاس
درگاه
پایتخت کشور قزاقستان
بارگاه، پیشگاه، درگاه، محضر
مترادف و متضاد زبان فارسی
آستان، بارگاه، پیشگاه، جناب، حضرت، درگاه، عتبه، محضر، وصید، آغاز، مقدمه
فرهنگ فارسی هوشیار
آستان، حضرت، جناب
فرهنگ فارسی آزاد
آستانه، در فارسی بمعنای دَرگاه، جلو درب و دَربار است امّا در تاریخ لقب شهر اسلامبول است در زمانی که پایتخت دولت عثمانی بود،
پیشنهادات کاربران
سده
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.