معنی شعر گفت آگه نیستی کز سر درافتادت کلاه گفت در سر عقل باید بیکلاهی عار نیست
گفت آگه نیستی کز سر درافتادت کلاه گفت در سر عقل باید بیکلاهی عار نیست
-
مفهوم و معنی شعر گفت آگه نیستی کز سر درافتادت کلاه گفت در سر عقل باید بیکلاهی عار نیست با تفسیر کامل
محتسب گفت: خبر نداری که کلاه از سرت افتاده است و یا خبر نداری که تعادل خودت را از دست دادهای. [مست] جواب داد: در سر عقل باید باشد؛ کلاه نداشتن عیب و عار نیست.
سر و کلاه: تناسب / مصرع دوم بیت، ضربالمثل است
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.