مترادف و متضاد پریشان

پریشان

پریشان

  • آشفته، بی‌آرام، بی‌قرار، پراکنده، پراکنده‌خاطر، پریشان‌حال، تنگدست، درهم، دلواپس، ژولیده، سراسیمه، شوریده، متاثر، متشتت، متفرق، مختل، مشوش، مضطر، مضطرب، مغشوش، منگ، ناآرام، نابسامان، نامنظم، نگران،

    (متضاد) آرام، آسوده

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید
امتیاز شما به نتایج جستجوی پریشان در سایت جدول یاب:
معنی این واژه در بانک های دیگر
  • پریشان (فرهنگ معین): ژولیده، آشفته، پراکنده، سرگردان، سرگشته. [خوانش: (پَ) (ص فا.)]
  • پریشان‌ (فارسی به انگلیسی): Disorderly, Fraught, Messy, Muddy, Turbulent
  • پریشان (لغت نامه دهخدا): پریشان. [پ َ] (نف، ق) در حال پریشانی. در حال پریشیدن. || پریش. پریشیده. پراشیده. پراکنده. متفرق. منتشر. متشتت. متخلخل. متقسم.صعصع: قردحمه؛ رای پریشان. فکر پریشان:
    باد بیرون کن ز سر تا جمع گردی بهرآنک
    خاک را جز باد نتواند پریشان داشتن.
    سنائی.
    روزگار ضایع و مال هدر و جواهر پریشان. (کلیله و دمنه) ...ادامه مطلب...
  • پریشان (فارسی به عربی): تعیس، مشعث، مکتیب
  • پریشان (فرهنگ عمید): پراکنده،
    افشانده،
    آشفته،
    درهم‌برهم،
    شوریده،
    * پریشان شدن: (مصدر لازم)
    پراکنده شدن،
    آشفته شدن،
    مضطرب شدن،
    * پریشان کردن: (مصدر متعدی)
    پراکنده کردن،
    آشفته کردن،
  • پریشان (ترکی به فارسی): پریشان حال
  • پریشان (حل جدول): آسیمه ‌سر
  • پریشان (فرهنگ فارسی هوشیار): پراکنده، متشتت، متخلخل، پریش، فکر پریشان
  • پریشان (فارسی به آلمانی): Herzkrank [adjective]