مترادف و متضاد زده

زده

زده

  • خورده، ضربت‌دیده، مصدوم، مضروب، بی‌رغبت، بی‌میل، دلزده، متنفر، منزجر، وازده، بیدخورده، بریده

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید
امتیاز شما به نتایج جستجوی زده در سایت جدول یاب:
معنی این واژه در بانک های دیگر
  • زده‌ (فارسی به انگلیسی): Beaten, Disinclined, Jaded, Sick
  • زده (لغت نامه دهخدا): زده. [زَ دَ / دِ] (ن مف) بمعنی خورده باشد که از چیزی خوردن است. (برهان). خورده شده. (آنندراج). خورده. (ناظم الاطباء) (شرفنامه ٔمنیری). بمعنی خورده آمده. (جهانگیری):
    ای زده چون عقل و روح لقمه ٔ انوار علم
    وی شده چون جد و باب طعمه ٔ ارباب ظن.
    ابوالمفاخر رازی (از جهانگیری).
    || مضروب. (آنندراج) (ن ...ادامه مطلب...
  • زده (فرهنگ عمید): زده‌شده،
    کوفته، آسیب‌دیده،
    فرسوده،
    ساییده و سوراخ‌شده،
  • زده (حل جدول): پارچه معیوب، کهنه و فرسوده
  • زده (فرهنگ فارسی هوشیار): (اسم) آسیب وارد آمده کوفته، ضربان یافته، مغلوب، ربوده، دزدی شده، سکه زده مضروب، هم زده، آراسته مزین، بریده (شاخه های زیادی درخت) پیراسته، فرسوده کهنه، دلزده بی رغبت متنفر، از حدیده عبور داده زر زده، زدگی پارگی: }} این پارچه زده دارد - 14. {{ ساکن (حرف) : }} ورازرود با اول مفتوح بثانی زده و الف مفتوح بزای منقوطه زده. . ...ادامه مطلب...