مترادف و متضاد دون

دون

دون

  • جلب، پست، حقیر، خسیس، دنی، ذلیل، رذل، سفله، فرومایه، وضیع، بدون، سوا، غیر، پایین، تحت،

    (متضاد) شریف، با، بالا، فوق

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید
امتیاز شما به نتایج جستجوی دون در سایت جدول یاب:
معنی این واژه در بانک های دیگر
  • دون (فرهنگ معین): (ص.) فرومایه، پست.
  • دون‌ (فارسی به انگلیسی): Common, Little, Low, Menial, Scapegrace, Under-, Vile, Worm, Wormy, Wretched
  • دون (لغت نامه دهخدا): دون. [دَ] (ع مص) خسیس و دون شدن. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). خسیس شدن. (از تاج المصادر بیهقی). || ضعیف و سست گردیدن. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). || اطاعت کردن کسی را و خوار گردیدن. (ناظم الاطباء).
  • دون (فارسی به عربی): صغیر، فقیر، مستوی واطی
  • دون (فرهنگ عمید): پست، سفله، فرومایه، خسیس،
    [مقابلِ فوق] [قدیمی] پایین و فرود،
    [قدیمی] غیر، سوا، جز. δ در این صورت لازم‌الاضافه است و در فارسی اغلب حرف با در اول آن درمی‌آورند و «بدونِ» می‌گویند،
  • دون (ترکی به فارسی): سرمازدگی 2- زیر شلوار
  • دون (حل جدول): فرومایه
  • دون (گویش مازندرانی): ببند
  • دون (فرهنگ فارسی هوشیار): خسیس، ضعیف و سست گردیدن
  • دون (فرهنگ فارسی آزاد): دُونَ، زیر-تحت- فوق-رو (از اَضداد)، وَراء- جلو و مقابل (دونَ همیشه منصوب است)
  • دون (فارسی به آلمانی): Geringere, Klein, Arm, Mangelhaft, Schlecht