مترادف و متضاد تیر

تیر

تیر

  • گلوله، پیکان، خدنگ، سهم، ناوک، گلوله فشنگ، عطارد، چوب، سرطان، تاریک، تیره، سیاه، کمرنگ، بهره، بخش، حصه، قسمت، چوب‌دار بام، دیرک (چادر، کشتی)، شاه‌تیر، حمال 01 مرد اول بازی، چوبک، وردنه

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید
امتیاز شما به نتایج جستجوی تیر در سایت جدول یاب:
معنی این واژه در بانک های دیگر
  • تیر (فرهنگ معین): چوب راست و باریک با نوکی آهنین و تیز که با کمان آن را پرتاب کنند، گلوله ای که از تفنگ، توپ و مانند آن ها شلیک می شود، کسی به سنگ خوردن کنایه از: ناکام شدن، در نقشه خود شکست خوردن. [خوانش: [په.] (اِ.)]
  • تیر (فارسی به انگلیسی): Round, Arrow, Bar, Dart, Gunshot, Mast, Post, Shaft, Shot, Stake, Stalk, Stanchion, Standard, Timber, Upright
  • تیر (لغت نامه دهخدا): تیر. (اِ) معروف است و به عربی سهم خوانند. (برهان). تیر که ازکمان جهد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 139). تیر کمان. (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا). ترجمه ٔ سهم، و خدنگ و ناوک مترادف آن، و این مجاز است و راست و راست رو کج گشاده، سخت دلدوز، دیده دوز، جگردوز، سینه دوز، بی پر و پیکان، خوش پیکان، آتشین پیکان، پیکان فشان، رم خورده ٔ پو ...ادامه مطلب...
  • تیر (فارسی به عربی): حانه، خشب، دعامه، زیبق، ساریه، سجل الحسابات، طلق ناری، طلقه، عروه، عمود، مشبک، مقعد، موظفون، نبله
  • تیر (فرهنگ عمید): سلاحی به شکل میله‌ای باریک و راست که با کمان پرتاب می‌شود و در ورزش، شکار، و جنگ از آن استفاده می‌کنند،
    گلوله‌ای که از دهانۀ توپ، تفنگ، تپانچه، و مانند آن پرتاب می‌شود،
    فراورده‌ای بلند و محکم از جنس چوب، آهن، و مانند آن که در ساختمان‌سازی به کار می‌رود،
    هر چیز بلند و محکم از جنس چوب، آهن، و مانند آ ...ادامه مطلب...
  • تیر‬ (فارسی به ترکی): 1) iran güneş takviminin dördüncü ayı tir 2) ok 3) kurşun, mermi, kazık
  • تیر (حل جدول): سیاره عطارد
  • تیر (واژه پیشنهادی): کِلک
  • تیر (گویش مازندرانی): په کفا
  • تیر (فرهنگ فارسی هوشیار): چوب باریک که بر سر آن آهن نوک نیز بنشانند و با کمان بهدف بیندازند قسمت، بهره، نصیب
  • تیر (فارسی به ایتالیایی): palo