مترادف و متضاد تعادل

تعادل

تعادل

  • اعتدال، بالانس، برابری، تساوی، تراز، ترازمندی، توازن، معادله، موازنه، همانی، هم‌چندی، برابر شدن، معادل‌بودن

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید
امتیاز شما به نتایج جستجوی تعادل در سایت جدول یاب:
معنی این واژه در بانک های دیگر
  • تعادل (فرهنگ معین): (مص ل.) با هم برابر شدن، (اِمص.) برابری، هنگامی جسمی در تعادل است که منتجه همه نیروهای وارد بر آن برابر صفر باشد (فیزیک)، وضعیتی که شخص در آن حالت مطلوب و طبیعی دارد و در برابر محرک ها واکنش طبیعی از خود نشان می دهد ([خوانش: (تَ دُ) [ع.]]
  • تعادل‌ (فارسی به انگلیسی): Balance, Composure, Counterpoise, Equanimity, Equation, Equilibrium, Equipoise, Temperance
  • تعادل (لغت نامه دهخدا): تعادل. [ت َ دُ] (ع مص) با یکدیگر راست آمدن. (زوزنی، یادداشت مرحوم دهخدا). با یکدیگر برابر شدن. (آنندراج). هم سنگی. با یکدیگر راحت شدن. با هم برابر شدن. با هم راست شدن. (یادداشت مرحوم دهخدا). || (اصطلاح فیزیک) حالت سکون جسمی راتعادل گویند که تحت تأثیر چند قوه واقع شده باشد که یکدیگر را خنثی کنند. شرط تعادل در اجسام متک ...ادامه مطلب...
  • تعادل (فارسی به عربی): معدل، موازنه
  • تعادل (فرهنگ عمید): با هم برابر شدن، با یکدیگر راست آمدن، با هم میزان و برابر بودن،
  • تعادل‬ (فارسی به ترکی): denklik, denge
  • تعادل (فرهنگ واژه‌های فارسی سره): ترازمندی
  • تعادل (کلمات بیگانه به فارسی): ترازمندی
  • تعادل (حل جدول): بالانس
  • تعادل (فرهنگ فارسی هوشیار): ‎ برابری - تراز مندی همترازی (مصدر) با هم برابر شدن راست آمدن همتابودن. - 2- 2 (اسم) برابری، هنگامی که جسمی درحال تعادل است که منتجه همه نیروهای واردبرآن برابر صفر باشد. در اجسام متکی تا وقتی که خط قایم مار از مرکز ثقل آنها داخل سطح اتکا ء باشد جسم بحال تعادل خواهد ماند. جمع: تعادلات.
  • تعادل (فارسی به ایتالیایی): equilibrio