بیکاره در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
بی کاره. [رَ / رِ] (ص مرکب) آنکه هیچ کاری ندارد. بی کار. بی اشتغال. بی شغل. (از یادداشت مؤلف). || بی هنر. نادان در هنر و صنعت. (یادداشت مؤلف). || آنکه به هیچ کار نشاید. عاطل. (از یادداشت مؤلف). || بی فایده و بی مصرف. بیسود: مردمان بیکاره، کسانی که از وجود آنها هیچ فایده ای مترتب نباشد. (از ناظم الاطباء). || ولگرد. رجوع به بی کار شود.
فرهنگ معین
بی کار، بی هنر، ولگرد، بی فایده، بی مصرف. [خوانش: (رِ یا رَ) (ص مر.)]
فرهنگ عمید
بیکار،
بیهنر،
ولگرد،
بیفایده،
حل جدول
بی هنر، بیفایده، تنبل
لش
مترادف و متضاد زبان فارسی
بیمصرف، تنبل، تنپرور، کاهل، لش، مفتخوار، مهمل، ول، ولگرد، بیهودهگرد، هرزهگرد، ولو، هنجام، هیچکاره،
(متضاد) زرنگ، شاغل
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت اسم) بیکار، بیهنر، ولگرد، بیفایده بیسود بیمصرف
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.