مترادف و متضاد افتاده

افتاده

افتاده

  • محذوف، خاشع، خاضع، خاکسار، فروتن، متواضع،

    (متضاد) متکبر، مغرور

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید
امتیاز شما به نتایج جستجوی افتاده در سایت جدول یاب:
معنی این واژه در بانک های دیگر
  • افتاده (فرهنگ معین): زمین خورده، از پا درآمده، فروتن، متواضع، مصروع، کسی که دچار صرع شده باشد، اطلاق شده. [خوانش: (اُ دِ) (ص مف.)]
  • افتاده‌ (فارسی به انگلیسی): Fallen, Humble, Modest, Off, Simple, Unassuming
  • افتاده (لغت نامه دهخدا): افتاده. [اُ دَ / دِ] (ن مف /نف) عاجز. (برهان) (ناظم الاطباء). کنایه از عاجز و زبون گردیده باشد. (آنندراج) (انجمن آرای ناصری): یکی گفت چرا شب نماز نمیکنی ؟ گفت مرا فراغت نماز نیست من گرد ملکوت می گردم و هر کجا افتاده ای است دست او میگیرم یعنی کار اندرون خود می کنم. (تذکرهالاولیاء عطار). || واقعشده. (مؤید).
    - کارا ...ادامه مطلب...
  • افتاده (فارسی به عربی): اهلیلیجی، مستوی واطی، معتدل، ودیع
  • افتاده (فرهنگ عمید): زمین‌خورده،
    ازپادرآمده،
    [مجاز] فروتن،
    [مجاز] زبون،
  • افتاده (حل جدول): فروتن، از پا در آمده، خاضع، خاشع
  • افتاده (فرهنگ فارسی هوشیار): (اسم) پرت شده زمین خورده، از پا در آمده سقط شده، فروتن متواضع، کم رو، زبون. جمع: افتادگان.