معنی مرصاد در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

مرصاد. [م ِ](ع اِ) راه.(منتهی الارب). طریق.(اقرب الموارد). راه فراخ.(دهار)(غیاث)(ترجمان القرآن جرجانی). مَرصَد. ج، مَراصید.(لاروس عربی)(المنجد). || راهی که در او نگاهبان باشد.(دهار). دیده گاه. دیده گه. رصدگاه.(یادداشت مرحوم دهخدا). جای دیده بان. گذرگاه. راه نظرگاه. جایی که ملاحظ و مراقب کسی باشند: ان ربک لبالمرصاد.(قرآن 14/89)؛ همانا خدای تو در گذرگاهست.
کی رسد جاسوس را آنجا قدم
که بود مرصاد و دربند قدم.
مولوی.
راند دیوان را حق از مرصاد خویش
عقل جزوی را ز استبدادخویش.
مولوی.
زانکه بر مرصاد حق اندر کمین
می دهد پاداش پیش از یوم دین.
مولوی.
|| سر راه.(دهار). جایی که در آن انتظار دشمن کنند.(از منتهی الارب)(از اقرب الموارد)(از دهار). کمینگاه: ان جهنم کانت مرصاداً.(قرآن 21/78)؛ همانا جهنم کمینگاهی است.

فرهنگ معین

کمین گاه، رصدخانه. [خوانش: (مِ) [ع.] (اِ.)]

فرهنگ عمید

راه، گذرگاه،
کمین‌گاه،
جای دیده‌بان،

حل جدول

کمینگاه، راه تحت مراقبت

کمین گاه

کمین گاه، راه تحت مراقبت

مترادف و متضاد زبان فارسی

بزنگاه، کمینگاه، مکمن، نخیزگاه، رصدخانه، زیجگاه

فرهنگ فارسی هوشیار

راه فراخ، رصد گاه، دیده گه، کمینگاه

فرهنگ فارسی آزاد

مِرصاد، کمینگاه، طریق، راه (جمع: مَراصِید)،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری