معنی قناد در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

قناد. [ق َن ْ نا] (از ع، ص، اِ) قندساز و حلوایی. (آنندراج). قندریز. شیرینی ساز. (یادداشت مؤلف). شیرینی فروش. شیرینی پز. شکرریز.
- قنادخانه، جائی که قندسازان در آنجا قند سازند. (غیاث اللغات) (آنندراج).

قناد. [ق َ] (اِخ) موضعی است در مشرق واسط. (منتهی الارب). و نصر گوید: آن نزدیک حوز است. (معجم البلدان).

قناد. [ق َن ْ نا] (اِخ) ابواسامه جد عمروبن حمادبن طلحه از راویان است. (از لباب الانساب).

فرهنگ معین

قندساز، حلواساز، شیرینی پز. [خوانش: (قَ نّ) [ع.] (ص. اِ.)]

فرهنگ عمید

شیرینی‌فروش، شیرینی‌پز،

حل جدول

شیرینی فروش

شکرریز

مترادف و متضاد زبان فارسی

حلواساز، حلوایی، شکرریز، شیرینی‌پز، شیرینی‌فروش

فرهنگ فارسی هوشیار

شیرینی فروش، شیرینی پز، شکر ریز

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری