معنی ساری در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

ساری. [ری ی] (ص نسبی) منسوب است به ساری که از شهرهای مازندران است. (انساب سمعانی) (معجم البلدان یاقوت). سروی. ساروی. رجوع به ساروی و سروی شود.

ساری. (اِخ) (شهرستان...) در فرهنگ جغرافیائی ایران آمده: یکی از شهرستانهای مازندران (استان دوم کشور) و خلاصه ٔ مشخصات آن بشرح زیر است: حدود - از طرف شمال به دریای مازندران، از جنوب به سلسله ٔ جبال البرز (مقسم المیاه بین این شهرستان و شهرستانهای سمنان و دامغان) از خاور به شهرستان گرگان، از باختر به شهرستان شاهی محدود است.
آب و هوا - هوای قسمت دشت و میان بند مرطوب معتدل و هوای قسمت کوهستانی مانند سایر نواحی مازندران سردسیر است.
ارتفاعات - از سلسله ٔ جبال البرز که در منتهی الیه جنوبی شهرستان واقع و ارتفاع متوسط آن در حدود 3 هزار گزاست، 7 رشته ٔ فرعی در جهت تقریباً از جنوب به شمال و مایل به باختر منشعب و در 5 تا 30 هزارگزی دریای خزر با زمین یکسان میگردد. این ارتفاعات پوشیده از جنگلهای انبوه و راههای آن محدود و صعب العبور مخصوصاً در موقع بارندگی عبور از آنها بسیار دشوار است. مرتفعترین قلل جنوبی شهرستان بنام قله ٔ دیزآباد، چهار نوشاه دژ در جنوب دهستان پشتکوه دو دانگه، و قلل کوه، سفید، داراب کوه، بادله کوه، و کوه چنگی در جنوب دهستان پشتکوه چهار دانگه است. از قلل مذکور قسمت اعظم نواحی مازندران همچنین نواحی سمنان و دامغان دیده میشود. از قلل مرتفع شعبات هفتگانه چلم کوه بین دره ٔ زارمرود و گرم آب رود و قله ٔ کوه جنوبی دشت فریم از سایر قلل شعبات مرتفعتر است. رودخانه هابین هفت رشته کوههای منشعب از سلسله ٔ جبال البرز شش رودخانه ٔ مهم به طرف شمال و دشت ساری جاری است. مشخصات مختصر هر یک از رودهای بالا از باختر به خاور به شهر زیر است:
1- رودخانه ٔ لاجیم، سرچشمه ٔ آن از ارتفاعات شمالی سکت است، پس از طی 30 هزار گز به رودخانه ٔ تجن می پیوندد. 2- رودخانه ٔ فریم، سرچشمه ٔ آن رودهای شیرین اشک رود، عروس و داماداست. طول آن 40 هزارگز و در اراضی افراچال به رودخانه ٔ تجن ملحق میشود. 3- رودخانه ٔ تجن، سرچشمه ٔ آن کوه نیزآباد است، و شعب مشهور آن شلی، پرور، رودبارک، گل خواران، کارد کلا است، که بترتیب به آن پیوسته درجهت شمال جریان دارند و در 8 هزارگزی جنوب ساری از کوهستان خارج شده و از خاور شهر گذشته در فرح آباد به دریای خزر می ریزد. طول آن در حدود 12 هزارگز است. رودخانه ٔ زارمرود، در 16 هزارگزی و رودخانه ٔ گرم آب رود در 30 هزارگزی جنوب ساری به این رود متصل میگردد. 4- رودخانه ٔ گرم آب رود، سرچشمه ٔ اصلی آن از بادله کوه و چشمه های شور کو نزدیک آبادی کوات و چشمه ٔ معدنی سورت و دره برد و اراء می باشد. که پس از عبور از دهستان پشتکوه و زیرکوه چهاردانگه از حدود باباکلا به بعد بطرف باختر منحرف و در اراضی بین گردشی و تا کام دورند به رودخانه ٔ تجن متصل میشود رودهای کوچک بالارود. لاجیم رود، پلا رود، زلیم رود از شعبات آن است طول رود از سرچشمه تا تجن 75 هزارگز است. 5- رودخانه ٔ زار مرود، سرچشمه ٔ آن کوه چنگی و حدود پابند از دهستان هزار جریب است. در حدود آبادی درم با رودخانه ٔ ارم متصل و در حدود سن کور به باختر منحرف میشود، و موازی با رود گرم آب رود جریان می یابد، و در 16 هزارگزی جنوب ساری به رودخانه ٔ تجن می پیوندد. طول رود از سرچشمه تا تجن 80 هزار گز است. 6- رودخانه ٔ نکا، سرچشمه ٔ اصلی آن شاه کوه در جنوب گرگان و تنگه ٔ شمشیر بری است. در جهت باختر جریان دارد و رودهای متعدد کوچک از طرف جنوب بآن ملحق میشود و پس از گذشتن از وسط دهستانهای شهریاری و یخکش بطرف شمال منحرف میشود، و از باختر قصبه ٔ نکا میگذرد در حدود نوذرآباد به دریا منتهی میشود. و طول آن در حدود 100 هزار گز است. در طول دو طرف رودهای مذکور تا حدود 60 هزارگز برنج کشت میشود و پس از خروج از کوهستان دهستانهای متعدد دشت را مشروب میکند.
جنگل - در قسمتهای مرکزی شهرستان جنگلهای انبوهی وجود دارد که در هر بخش شرح آن داده میشود. رجوع به بهشهر چهاردانگه، دودانگه شود. نوع درختان در مازندران شرح داده میشود.
سازمان اداری - شهرستان ساری از چهاربخش زیر تشکیل شده است: بخش مرکزی شامل 9 دهستان و 230 آبادی با 13000 تن جمعیت. بخش چهاردانگه شامل 3 دهستان و 195 آبادی با 50200 تن جمعیت، بخش دودانگه شامل 5 دهستان و 106 آبادی با 25200 تن جمعیت دارد. بنابر آمار فوق شهرستان ساری از 20 دهستان و 577 آبادی تشکیل شده و جمعیت آن 246400 تن است.
راهها - راه آهن شمال از انتهای دشت و ابتدای ارتفاعات شهرستان ساری میگذرد و در طول شهرستان ایستگاههای زیر وجود دارد: ساری 20 هزارگزی شاهی، نکا 26 هزارگزی ساری. رستمکلا 37 هزارگزی، بهشهر 49 هزارگزی، تیرتاش 67 هزارگزی، گلوگاه 75 هزارگزی، بندرگز 88 هزارگزی ساری. راه شوسه ٔ ساری به شاهی، و ساری به گرگان در موازات راه آهن واقع است. به اکثر قراء مهم دشت اتومبیل میتوان برد. ولی قسمت اعظم منطقه ٔ شهرستان بخصوص بخشهای چهاردانگه و دودانگه راه شوسه ندارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).

ساری. [ری ی] (اِخ) ابوالحسین از مشایخ تصوف، و از کسانی است که زمان وفات و لطائف سخنانش بدست نیامده است. (از تاریخ گزیده چ ادوارد براون ص 795).

ساری. (اِ) جانوری است که آن را سار نیز خوانند. (جهانگیری) (شعوری). پرنده ای است سیاه و خالدار که آن را سار هم میگویند. (برهان) (آنندراج). مرغی است سخنگوی سیاه. (اوبهی). سارجه. (شرفنامه ٔ منیری):
الا تا درآیند طوطی و سارک
الا تا سرایند قمری و ساری.
زینبی.
ز بلبل سرود خوش ز صلصل نوای نغز
ز ساری حدیث خوب ز قمری خروش زار.
فرخی.
گهی بلبل زند بر زیر و گه صلصل زند بر بم
گهی قمری کند از بر گهی ساری کند اِملی.
منوچهری.
بدستان چکاوک شکافه شکاف
سرایان ز گل ساری و زندواف.
اسدی (گرشاسبنامه).
ساری گفتا که هست سرو زمن پای لنگ
لاله از آن به که کرد دشت بدشت انقلاب.
خاقانی.
صفیر صلصل و لحن چکاوک و ساری
نفیر فاخته و نغمه ٔ هزار آوا.
خاقانی.
بنام صاحب عادل میان خطه ٔ باغ
بسرو بر همه شب خطبه میکند ساری.
نجیب الدین جرفادقانی (از جهانگیری و شعوری).
قمری وساری در باغ وطنگه سازند
بلبل و فاخته بر سرو نشیمن گیرند.
مجد همگر (از جهانگیری).
رجوع به سار، سارج، سارجه، سارک، سارنگ، سارو، ساروک، شار، شارک و شارو شود. || نام مقامی است. (شرفنامه ٔ منیری).

ساری. (هندی، اِ) به زبان هندی فوطه و میزری را گویند که زنان آن ملک بپوشند. یک سر آن را ته بند سازند و سر دیگر را مقنعه. (جهانگیری). لباس اهل دکن است. و زنان آنجا یک سر آن را بطریق فوطه و لنگی برکمر بندند و سر دیگر آنرا مانند مقنعه و روپاک بر سر اندازند. (برهان). لباس اهل دکن. (آنندراج). ساری جامه ٔ عمومی زنان هند، عبارت است از یک پارچه به طول پنج یا شش گز و به عرض 120 صدم گز که نصف آنرا در اطراف بدن پوشند و نصف دیگر برکتف اندازند و آن را یا از ابریشم و یا تارهای سیم و زر می بافند و به نقش و نگارها می آرایند. (سرزمین هند علی اصغر حکمت ص 538). و رجوع به همان کتاب ص 274 و 275 و سار، ساره، شار، شاره در این لغت نامه شود.

ساری. (ع ص) اثرکننده و دررونده بهمه ٔ اجزای چیزی. (غیاث اللغات) (آنندراج). نفوذکننده و درآینده و جریان نماینده. (ناظم الاطباء). سرایت کننده. (شرفنامه ٔ منیری) (آنندراج) (منتهی الارب). || (اصطلاح پزشکی) به اصطلاح طب مرض مسری. (ناظم الاطباء). واگیردار. (فرهنگستان). || رونده همه شب. (شرح قاموس) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || ابری که در شب پدید آید. (ناظم الاطباء). || (اِ) شیر بیشه. (منتهی الارب) (قطر المحیط) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || شریف و رئیس و نجیب. (ناظم الاطباء). سری.

ساری. (ترکی، پیشوند) مزید مقدم (پیشوند) امکنه. در اسامی مواضع و قری آمده است: ساری آغاج. ساری آغل. ساری اوجاق. ساری اقل. ساری باغ. ساری بلاغ. ساری بیگلو. ساری جا. ساریجالو. ساری چمن. ساری خانلو. ساری خانی. ساری داغ. ساری درق. ساری رودپی. ساری سو. ساری سو با سار. ساری قاش. ساری قشلاق. ساری قمش. ساری قبه. ساری قورخان. ساری کند. ساری گونی. ساری یاناق. رجوع به هریک از کلمات فوق و رجوع به سارو شود. || مزید مقدم (پیشوند) اعلام و اسامی: ساری پیره. ساری تقی. رجوع به سارو شود.

ساری. (اِخ) نام شهری بود از مازندران قریب به شهر آمل. (جهانگیری) (برهان). شهری است بسیار قدیم به مازندران، از بناهای اسپهبد سارویه بن فرخان که از اولاد عم انوشیروان دادگر از طبقه ٔ آل باوند بوده و با ملوک بنی امیه معاصر ولیکن تا زمان خلافت عباسی برآئین زردشت میزیسته و شهر سارویه اکنون به ساری معروف است و قبر سلم و تور و ایرج در آنجاست و آن را سه گنبدان گویند. (انجمن آرا) (آنندراج). شهری است [از دیلمان بناحیت طبرستان] آبادان و با نعمت و مردم و بازرگانان بسیار، و از وی جامه ٔ حریر و پرنیان و خاوخیر خیزد. و از وی زعفران و صندل و خلوق خیزد که بهمه ٔ جهان از آنجا برند. (حدودالعالم چ تهران ص 162). برج عقرب بران شهرو ناحیت دلالت دارد. (التفهیم ص 335). کاوس در شیراز عزم هوا کرده بود در ساری بروی آب افتاد. (تاریخ گزیده چ براون ص 92). ساری [را] طهمورث دیوبند ساخت. شهری وسط است، و دورش تقریباً چهار هزار گام است و ولایتی بسیار از توابع اوست و میوه و پنبه و غله ٔ فراوان دارد. (نزهه القلوب چ لسترنج ص 162). ساریه مشهور به ساری از بلاد قدیمه است. گویند طوس نوذر بنیاد نهادو طوسان نام کرد چون خراب شد ثانیا ساختند و ساری نامیدند. فرخان بزرگ و مازیار در آبادی آن کوشیدند. شهرکی است دلنشین مشتمل بر بیوتات و عمارات پادشاهی، حمام و بازار و مساجد و مدارس. آبادانی این بلده در این اواخر از شاه شهید [آغامحمدخان] و خاقان مغفور[فتحعلی شاه] است و ملک آرا [محمدقلی میرزا فرزند فتحعلی شاه] و اولاد او بر آن افزوده اند. (مرآت البلدان ج 2 ص 42). تجارت آن با حاجی ترخان رونق دارد.قصبه ای باستانی است و در کتابهای قدیم نام آن زادر اقارته وزدر کرد (= زادراکارتا) آمده است. (از قاموس الاعلام ترکی). بقول یوستی هنوز دهی موسوم به ورک در طرف شرقی ساری واقع است وباورِنَه مذکور در اوستا قابل تطبیق است. (یشتها، پورداود ج 1 ص 192). دومین کرسی قدیم طبرستان [بعد از آمل] شهر ساریه بود که امروز آن را ساری می نامند و در خاور آمل واقع است. مقدسی گوید ساریه محلی است آباد دارای چندین بازار و یک بارو که گرد آن خندقی حفر شده، در آن شهر پارچه های فاخر یافته میشود و مسجدی دارد که درخت نارنجی در آن روئیده و درخت بزرگ انجیری نیز روی پل شهر است، و پلهای آن که از بستن قایقها به یکدیگر تعبیه گردیده بسیار است. (ترجمه ٔ سرزمینهای خلافت شرقی ص 395).
در ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو آمده: شهر کنونی ساری در جوار محل یکی از شهرهای بسیار قدیمی برپا شده است. درباره ٔ نام شهر قدیمی مذکور دانشمندان عقاید مختلف اظهار داشته اند و هر کسی نام یکی از بلاد باستانی را که در کتابهای یونانی دیده میشود بر آن محل نهاده است. بعضی گفته اند این همان محلی است که به فنا که موسوم بوده. بعضی دیگر آنرا زدرکرته میدانند و برخی هم معتقدند که نام آن شهر سیرینکس بوده است. وقتی که منوچهر برای انتقام قتل ایرج پدر خود، سلم و تور را کشت آنها را در ساری در کنار قبر ایرج مدفون کرد و بر هر قبری گنبدی ساخت که در زمان ظهیرالدین به سه گنبدمعروف و بقدری محکم بود که امکان نداشت آن را بتوان خراب کرد. رستم بعد از نبرد شومی که با پسر خود سهراب کرد ابتدا میخواست نعش فرزند را به زابلستان بفرستد، ولی بواسطه ٔ گرمی هوااو را در همان ساری در محلی موسوم به قصر تور امانت گذاشت که گویا بعدها در همانجا مدفون شد. فرخان بزرگ بیکی از بزرگان درباری خود بنام «باو» فرمان داده بود که شهر ساری را درمحل ده اوهر (که بعد به نارنجه کوتی معروف شد) بنا کند. این مکان را بواسطه ٔ موقع ممتاز و نهرهای فراوان و محلات باصفای اطرافش برگزیده بودند. ولی سکنه ٔ آنجا با دادن رشوه باو را فریفتند و وادارش کردند که از آن کار منصرف شود و محل دیگری را برگزیند. وقتی که پادشاه از خیانت باو آگاه شد اورا بزندان انداخت و در دهکده ٔ آویجان (یا باو آویجان) وی را به دار زد و با پولی که باو از راه رشوه جمع کرده بود دهی ساخت موسوم به دینار کفشین. یزیدبن مهلب، که در زمان خلیفه سلیمان بن عبدالملک (96- 99 هَ. ق.) برای تسخیر طبرستان گسیل شده بود ساری را اشغال و در قصر اسپهبد منزل کرد. ولی بزودی بر اثر تهدید اسپهبدخان فرخان بزرگ ناگزیر شد مازندران را ترک گوید. نام ساری از سارویه فرزند فرخان که در موقع کودکی برادرزاده ٔ خود اسپهبد خورشید نایب السلطنه بوده گرفته شده است. قصر اسپهبد که اسپهبدان هم نامیده میشده بوسیله داذمهر و سارویه و خورشید مرمت شد. خورشید چهارصد جریب (گری) زمین (که در عهد ابن اسفندیار کیسه خوانده میشد) بآن ضمیمه کرد. اردشیر آنجا را محل تربیت اسبهای عربی نمودو قلعه ٔ محکمی در آنجا ساخت موسوم به سه دله یا شه دله و همچنین بازاری بنا کرد وصنعتگران را ازنقاط دیگرطبرستان برگزید و در آنجا مسکن داد و پنج دروازه برای شهر ساخت بنام دروازه ٔ کوهستان، دروازه ٔ دریا، دروازه ٔ گیلان، دروازه ٔ گرگان و دروازه ٔ صید. و نیز فرمان داد مجرای آبی از کوهستان تا دریا بسازند و آب به شهر بیاورند و آن را گیلانه جوی نامید. بعلاوه یک حوض ماهی و در بیرون دروازه ٔ صید میدانی بزرگ و خندق عمیقی ساخت که آثارش تا زمان ابن اسفندیار باقی بوده است. اول بنائی که از طرف مسلمین در طبرستان ساخته شد مسجد بزرگ ساری بود که به دستور ابوالخضیب نخستین حاکم بنی عباس در طبرستان در سال 140 هَ. ق. بناگشت. دیری نگذشت که در همان محل مسجد جامع را ساختند. چنانکه ابن اسفندیار میگوید:«ساختمان مسجد ساری در زمان هارون الرشید بوسیله ٔ یحیی بن یحیی شروع و توسط مازیاربن قارن تمام شد». ساری پایتخت فرمانفرمایان آل طاهر و پادشاهان آل علی حسن و محمدبن زید در قرن سوم و تا سال 635 هَ. ق. هم مرکز آل باوند بود. دیوارهای ساری در سال 179 هَ. ق. بوسیله ٔ عبدالملک بن قعقع مرمت یافت و بعد بدست مازیار ویران شد. ولی خود او بزودی آن را تعمیر کرد و دیری نگذشت که مازیار بدست عبداﷲ بن طاهر گرفتار گشت و او مازیار را نزد خلیفه برد و مازیار بدستور وی در سامره در سنه ٔ 224 هَ. ق. به قتل رسید. شهر ساری را روسها در سال 298 هَ. ق. وقتی که از راه دریا به سواحل مازندران تاخته بودند، آتش زدند. در سال 325 هَ. ق. ساری از سیل آسیب سخت دید، بطوری که مردم آن ناچار به کوهستان پناه بردند. حسام الدوله شهریار، دژهای ساری را در حدود سال 500 هَ. ق. تعمیر کرد. این اسپهبد در دولت آباد که نزدیک ساری واقع است قصری داشت. در سال 578 هَ. ق. سلطان تکش ضد شاه اردشیر از راه گرگان به مازندران لشکر کشید و به ساری آمد، قصرها و قلاع آن را بسوزانید و شهر را غارت و اطراف آن را بکلی ویران کرد. در زمان پادشاهی سلطان محمد خوارزمشاه باز ساری غارت شد. ویرانی که بدست مؤید باﷲ یکی از سرداران او پدید آمد بقدری زیاد بود که برای احتراز از حدت آفتاب احدی نمیتوانست پناهگاهی در شهر بیابد. ساری در قرن هفتم هَ. ق. هنگام حمله ٔ مغولها باز صدمه ٔ بسیار دید. وقتی که حمداﷲ مستوفی راجع به این شهر شرحی می نوشت، آنجا تقریباً ویرانه بود. با وجود این هنوز زمینهای آن حدود انگور و غله ٔ فراوان به دست میداد و از پیله های ابریشم در آنجا پارچه می بافتند. در سال 635 هَ. ق. حسام الدین اردشیربن کینخوار پایتخت را از ساری که آسان در معرض حملات مغول بود به آمل که خود در آنجا اقامت داشت انتقال داد. در ظرف مدت کوتاهی که خاندان جلال گیا در مازندران حکومت داشتند عمارتی در ساری برپا ساختند، ولی قسمت عمده ٔ شهر هنوز درحال ویرانی بود و بزودی جنگل آن محل را فرا گرفت و مکان جانوران شد. سیدکمال الدین بن قوام الدین مرعشی دیواری دور شهر ساخت و آن را با خندق عمیقی محصور کرد و در درون دیوار قلعه و قصری برپاداشت و شهر را دوباره بنا کرد و این کار در سال 769 هَ. ق. آغاز و در سنه ٔ 777 تمام شد. در سال 796 هَ. ق. لشکریان امیر تیمور شهر را غارت کردند و فاتح مزبور به قتل عام اهالی فرمان داد و شهر در دوره ٔ حاکم جدید که جمشیدبن قارن غوری نام داشت بزودی از این لطمه بهبود یافت و پایتخت مازندران باقی ماند تا وقتی که زندیه آن ایالت را فتح و پایتخت را به بارفروش منتقل کردند، همینکه آغامحمدخان قاجار اساس حکومتش را در مازندران استحکام بخشید باز مرکز را به ساری انتقال داد.ساری از هرج و مرجی که بعد از قتل نادرشاه در ایران پیدا شده بود لطمه ٔ بسیار دید. هنگامی که محمدحسن خان قاجار ناچار شد از شیراز بواسطه ٔ تعقیب لشکر شیخ علی خان زند به هزار جریب فرار کند، ساری باز در آن گیرودار بدست ترکمنها غارت گردید و بعد هم از طرف محمدخان سواد کوهی که پس از عزیمت نظرخان زند به حکومت مازندران منصوب شده بود صدمه دید. موقعی که در سال 1771 م. سیاح معروف گملن از این حدود مازندران عبور میکرد، شهر ساری که به توده ٔ سنگ و آجر تبدیل شده بود تازه در شرف تعمیر بود و پایتخت چنان که گفته شده به بارفروش انتقال یافت. فورستر در ژانویه ٔ 1784 م. در ساری بود و شهر در همان زمان از حریق بزرگی لطمه دیده بود. او شرح میدهد که آنجا شهر مستحکم و اقامتگاه آغامحمدخان بود. ساری از آن وقت تا کنون حاکم نشین مازندران باقی مانده است. زلزله ٔ سال 1225 هَ. ق. باعث خرابی شهر شد و در سال 1730 م. طاعون قسمت زیادی از سکنه ٔ آن را تلف کرد. این شهر چهار دروازه دارد: دروازه ٔ بار فروش، دروازه ٔ چهل در (چهل دختران)، دروازه ٔ فرح آباد یا ملامجدالدین و دروازه ٔ استرآباد. شهر هفت مسجد، پنج مدرسه، هفت آب انبار، پنج امامزاده در داخل و دو امامزاده در خارج و 15 تکیه، 17 کاروانسرا و چندین حمام دارد. مسجد عمده ٔ شهر یا مسجد جامع در روزگار باستان معبد گبرها بود. بنای دیگری در آنجا بود که محل آن معلوم است ولی از خود بنا اثری نیست. آنجا گنبد سلم و تور بود که میگفتند برج مخروطی شکلی با پوشش ساروجی به ارتفاع بالغ بر صد پا و بقطرسی پا داشته. فریزر میگوید بگفته ٔ اهالی کتیبه ای داشت حاکی از اینکه حسام الدوله از فرمانروایان دیالمه که در قرن پنجم درگذشته در آنجا مدفون شده و بنابراین معلوم میشود که گنبد سلم و تور بنای اصلی که ابن اسفندیار و ظهیرالدین نوشته اند نبوده و بقدری محکم بود که با وجود چندین زلزله از بین نرفته بوده است. آغامحمدخان سعی کرد آن را خراب کند اما نتوانست و بالاخره زلزله ٔ سال 1225 هَ. ق. آنرا در هم شکست و بفرمان ملک آرا محمدقلی میرزا فرزند فتحعلی شاه که حاکم مازندران بود آن را خراب کردند. وقتی که استوارت (سیاح انگلیسی) به ساری رفت اثری از آن ندید فقط در محل سابق بنای مذکور چاله ای مشاهده کرد. دارالحکومه بوسیله ٔ آغامحمدخان قاجار در محل قصر سابق شاه عباس ساخته شد و قسمتی از آن بواسطه ٔ حریق خراب شد و ملک آرا آن را تعمیر کرد. در سمت دیگر میدان در مقابل دارالحکومه باغ شاه واقع است که سابقاً به باغ ملک آرا معروف بوده. در شمال ساری باغ شاه کهنه که شاه عباس ساخته واقع است. (از ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 77تا87 و213 و214).
درفرهنگ جغرافیائی ایران آمده: شهرساری مرکز شهرستانی باین نام، در 27 هزارگزی دریاری خزر، 21 هزارگزی شاهی، 138 هزارگزی گرگان، یک هزارگزی باختر رودخانه ٔ تجن واقع و طول آن 53 درجه و 5 دقیقه، و عرض آن 36 درجه و 4 دقیقه، و اختلاف ساعت آن با تهران 6 دقیقه و 5ثانیه است (ساعت 12 تهران = 12 و شش دقیقه و 5 ثانیه ٔ ساری). بنای اولیه ٔ شهر منسوب به طوس پسر نوذر و تجدید بنای آن در قرن اول هَ. ق. بدست فرخان پسر دابویه از ملوک گاوباره بود که آن را بنام پسر خود سارویه نامید. در آن زمان از شهرهای آباد مازندران بود ولی بعد بر اثر هجوم مغول و پیش آمدهای دیگر رو بخرابی نهاد. در دوره ٔ صفویه بامر شاه عباس بناهای مهمی درآن ایجاد گردید. در اوائل دوره ٔ قاجاریه نیز بآبادی آن کمک شد ولی در اواخر روبخرابی نهاد. در تحولات دوره ٔ بیست ساله ٔ رضاشاه در نتیجه ٔ عبور راه آهن از کنار شهر و احداث خیابانهای عریض و اسفالته و بنای ساختمانهای باشکوه دولتی و تعیین آن بعنوان مرکز استان و پادگان نظامی صورت آبادی بخود گرفت. اکنون یکی از شهرهای آباد و پرجمعیت مازندران است. از فلکه ٔ مرکزی شهر چهار خیابان بشرح زیر منشعب میگردد: خیابان شمالی معروف به خیابان فرح آباد که به شوسه ٔ فرح آباد منتهی میشود، خیابان جنوبی معروف به خیابان سبزه میدان بطول 600 گز بمیدان مقابل بانک ملی و ستاد پادگان نظامی منتهی و از این محل خیابان مستقیمی بطول 800 گز به ایستگاه راه آهن و خیابان دیگر از باختر بشکل قوسی به انتهای خیابان بابل میرسد. از باختر فلکه خیابان بابل و از خاور فلکه خیابان گرگان منشعب و بجاده های آن دو شهر منتهی میشود بازار ساری بین خیابان بابل واقع است. آب شهر از رودخانه ٔ تجن تأمین میشود و چند آب انبار بزرگ وجود دارد که بزرگترین آنها آب انبار میرشهر است. روشنائی شهر بوسیله ٔ مولد برق شرکت سهام تأمین میشود و شبانه روزی است. جمعیت شهر ساری در حدود 25 هزار نفر است.مرکز کلیه ٔ ادارات مربوط به استان دوم و پادگان نظامی و مرکز گردان نگهبانی (ژاندارمری) مازندران نیز در این شهر است. در اکثر خانه های شهرساری درختان مرکبات و میوه از قبیل گیلاس، آلبالو و گوجه دیده میشود. در این شهر 3 دبیرستان، 6 دبستان و یک بیمارستان 50 تختخوابی وجود دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).
در شهر ساری پنج امامزاده از آثار قرن نهم هَ. ق. وجود دارد که جزو آثار ملی بثبت رسیده است:
1- امامزاده عباس در شهر ساری که تاریخ 894 هَ. ق. را دارد. 2- قبر امامزاده محمدرضا که در بیرون شهر ساری در سر راه فرح آباد واقع است. 3- قبر ملامجدالدین، که با بنای امامزاده محمدرضا در یک محوطه جای دارد. 4- امامزاده یحیی در ساری از اواخر قرن نهم هَ. ق. پرفسور زاره آلمانی در کتاب خود موسوم به صنایع ساختمانی ایران، اشتباهاً آن را مقبره ٔ سلطان محمدرضا معرفی نموده است. (از یادداشتهای خطی آندره گدار مضبوط در بایگانی اداره ٔ کل باستان شناسی):
بسی خسرو نامور پیش از او
شدستند زی ساری و ساریان.
دیباجی (از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نسخه ٔ نخجوانی).
ز دریای گیلان چو ابر سیاه
دمادم به ساری رسید آن سپاه.
فردوسی.
جهانداری که از ساری جهان بگرفت تا باری
شهنشاهی که از گرگان جهان او راست تا کرمان.
فرخی (دیوان چ دبیرسیاقی ص 255).
از خداوند خسروان درخواه
تا فرستد ترا بترکستان.
که دل و همت توبس نکند
به سپاهان و ساری و گرگان.
فرخی (دیوان ص 291).
آن شاه عدوبند که بگرفت و بیفکند
گرگی و دژم شیری اندر ره ساری.
فرخی (دیوان ص 391).
یعقوب پس ایشان بتاختن برفت و فوجی سپاه بربنه بگذاشتند که شما خوش خوش از پس من همی آئید [و خود برفت و] بساری بدیشان رسید، چون یعقوب را بدیدند، هزیمت کردند بی هیچ حرب. (تاریخ سیستان ص 223).
اگر خوانند آرش را کمان گیر
که از ساری بمرو انداخت یک تیر
تو اندازی بجان من ز گوراب
همی هر ساعتی صد تیر پرتاب.
(ویس و رامین).
تا ستارآباد برویم و اگر نیزحاجت آید تا به ساری و آمل که مسافت نزدیک است برویم. (تاریخ بیهقی چ غنی - فیاض ص 444).... و در راه سرما و بادی بود سخت بنیرو خاصه تا سر دره ٔ دینار ساری. (تاریخ بیهقی)... چون بدره ٔ دینار رسیدیم و در دره در آمدیم... (تاریخ بیهقی). اگر ترکمانان قصد استرآباد کنند به ساری روید و اگر به ساری قصد افتد به طبرستان که ممکن نشود که در آن مضایق بدیشان توانند رسید. (تاریخ بیهقی).
حسدبرد بر ملک ساری حجاز
که او را چنین خسرو و داور است.
امیر معزی (دیوان ص 122).
گر رای کند به آمل و ساری
ور روی نهد به کابل و غزنین
از بیم بدست هندو و دیلم
بی بیم شود کتاره و زوبین.
امیرمعزی (دیوان ص 591).
همیشه تا بتجارت ز مرو شهجان کس
بسوی آمل و ساری نیاوردنارنگ.
ظهیر فاریابی (از انجمن آرا).
ز ساری و آمل فرستادگان
رساندند باج از رضادادگان.
هاتفی (از شعوری).
رجوع به تاریخ بیهقی چ غنی - فیاض ص 451، 452، 454، 455، 461 و تاریخ طبرستان ابن اسفندیار و فهرست حبیب السیر چ خیام و ترجمه ٔ مازندران رابینو و ترجمه ٔ جغرافیای تاریخی ایران بارتولد صص 282- 289 و جغرافیای سیاسی کیهان ص 284 و 285 شود.

فرهنگ معین

[هن.] (اِ.) نوعی لباس لطیف و بلند که زنان هندوستان و پاکستان پوشند.

(اِ.) پرنده ای است کوچک و خوش - آواز، دارای پرهای سیاه و خال های سفید.

سرایت کننده، رونده در شب. [خوانش: [ع.] (اِفا.)]

فرهنگ عمید

نوعی سار کوچک و خوش‌آواز با پرهای سیاه و خال‌های سفید که کمی بزرگ‌تر از سارهای ملخ‌خوار است: ز بلبل سرود خوش، ز صلصل نوای نغز / ز ساری حدیث خوب، ز قمری خروش زار (فرخی: ۱۴۵)،

روان، جاری، سرایت‌کننده، نفوذ‌کننده،
(پزشکی) مرضی که از کسی به کس دیگر برسد، واگیردار،

تکۀ پارچۀ لطیف به عرض یک متر یا بیشتر و به طول شش یا هفت متر که زنان هندی یک سر آن را به کمر می‌بندند. قسمت پایین آن به شکل دامن از کمر به پایین را می‌پوشاند. قسمت دیگرش را دور سینه می‌پیچند و دنبالۀ آن‌ را روی شانه یا روی سر خود می‌اندازند،

حل جدول

لباس زنان هندی

مرکز استان مازندران

مترادف و متضاد زبان فارسی

شایع، واگیر، سرایت‌کننده، جاری، روان،
(متضاد) راکد، نافذ، سار، سارنگ، فوطه، چادر، پوشش، جامه (زنان‌هندی)

فرهنگ فارسی هوشیار

اثر کننده و در رونده به همه ی اجزای چیزی، سرایت کننده

فرهنگ فارسی آزاد

سارِی، جاری- سیر کننده- در شب رونده (جمع: سُراه)، شیر (حیوان)

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری