معنی ابرار در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

ابرار. [اَ] (ع ص، اِ) ج ِ بَرّ. نیکان. نیکوکاران. طائعان:
ای عادت توخوبتر از صورت مردم
ای خاطر تو پاکتر از طاعت ابرار.
فرخی.
و لباس شرم میپوشند که لباس ابرار است. (تاریخ بیهقی). گفتم خاموش که اشارت سید علیه السلام بفقر طایفه ای است که مرد میدان رضااند و تسلیم تیر قضا نه اینان که خرقه ٔ ابرار پوشند و لقمه ٔ ادرار نوشند. (گلستان).

ابرار. [اِ] (ع مص) غلبه کردن. (زوزنی). غلبه کردن بر کسی. || سوگند راست کردن. || قبول کردن خدای تعالی حج کسی را. || در بیابان سیر کردن. در بیابان نشستن. || بسیارفرزند گردیدن. || بسیار شدن قوم. || بازگردانیدن گوسفند را.

فرهنگ معین

(اَ) [ع.] (اِ.) جِ بر؛ نیکان، نیکوکاران.

فرهنگ عمید

بِرّ

حل جدول

نیاکان

نیکوکاران

نیکان

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

بسیارفرزندی، چیرگی، نیکوکاران

فرهنگ فارسی هوشیار

‎ چیرگی، بسیارفرزندی (تک: بار‎ - بر) نیکوکاران (اسم) جمع: بار و بر نیکان نیکو کاران.

فرهنگ فارسی آزاد

اَبْرار، نیکان، خوبان و صالحان، راستگویان،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری