معنی کولی در فرهنگ معین

کولی

کولی

  • (حامص.) سواری روی کول و پشت.

  • دوره گرد، بیابانگرد، فاحشه، غرشمال، ارقه. [خوانش: (کُ) (ص نسب.)]

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید
امتیاز شما به نتایج جستجوی کولی در سایت جدول یاب:
معنی این واژه در بانک های دیگر
  • کولی‌ (فارسی به انگلیسی): Bohemian, Fussy, Gypsy, Piggyback, Romany
  • کولی (لغت نامه دهخدا): کولی. [ک َ / کُو] (ص نسبی، اِ) کاولی = کابلی ؟ (فرهنگ فارسی معین). لولی. (آنندراج). لولی. لوری. غربال بند. قره چی. غرچی. غربتی. چینگانه. زط. زرگر کرمانی. سوزمانی. زنگاری. فیوج. فیج. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). نام گروهی صحرانشین. (ناظم الاطباء). طایفه ٔ معروفی هستند چادرنشین که در تمام عالم پراکنده اند و در ایران کارش ...ادامه مطلب...
  • کولی (فارسی به عربی): غجری، هنغاری
  • کولی (فرهنگ عمید): مردم‌چادرنشینی که در مسیر خود به کارهایی از قبیل خوانندگی، نوازندگی، فال‌بینی، و فروش سبد می‌پردازند، لوری، لولی، غرشمال، قرشمال،
    (صفت) [عامیانه، مجاز] کسی که داد و فریاد بیهوده می‌کند، بی‌شرم،
  • کولی (حل جدول): سوزمانی
  • کولی (مترادف و متضاد زبان فارسی): غربتی، غرشمال، قرشمال، لوری‌وش، لوری، لولی
  • کولی (گویش مازندرانی): بداخلاق – جنجال انگیز و هوچی – بی ادب
  • کولی (فرهنگ فارسی هوشیار): ‎ غرشمال ارقه. فاحشه. سواری روی کول و پشت
  • کولی (فرهنگ عوامانه): برکول و پشت آدم سوارشدن را گویند.
  • کولی (فارسی به ایتالیایی): zingaro