معنی وزن در فرهنگ معین

وزن

وزن

  • سنگینی، اندازه، مقدار، جمع اوزان، ارزش، اعتبار، آهنگ تلفظ یک واژه یا یک جمله (ادبی)، ریتم (موسیقی). [خوانش: (وَ) [ع.] (اِ.)]

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید
امتیاز شما به نتایج جستجوی وزن در سایت جدول یاب:
معنی این واژه در بانک های دیگر
  • وزن‌ (فارسی به انگلیسی): Euphony, Gravity, Weight
  • وزن (لغت نامه دهخدا): وزن. [وَ] (ع مص) دل بر چیزی نهادن. نهادن دل خود را به چیزی: وزن نفسه علی کذا؛ نهاد دل خود بر آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || سنجیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). زنه. (منتهی الارب). سختن. (تاج المصادر بیهقی). اندازه کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد): و اذا کالوهم او وزنوهم یخسرون. ( ...ادامه مطلب...
  • وزن (فارسی به عربی): ایقاع، عبء، مقیاس
  • وزن (عربی به فارسی): نزن , سنگینی , سنگ وزنه , چیز سنگین , سنگین کردن , بار کردن
  • وزن (فرهنگ عمید): میزان سنگینی چیزی،
    [مجاز] ارزش و اعتبار،
    (ادبی) آهنگ و تناسب کلام،
    (موسیقی) ریتم،
  • وزن (فرهنگ واژه‌های فارسی سره): آهنگ، سنگینی
  • وزن (حل جدول): ثقل
  • وزن (مترادف و متضاد زبان فارسی): اندازه، ثقل، سنگینی، مقدار، ریتم، سجع، ضرب
  • وزن (گویش مازندرانی): گرداب، نقطه ای از بلندی که آب از آن بیرون زند، آبگیر
  • وزن (فرهنگ فارسی هوشیار): ‎ سنگ، اندازه، سنگینی، گام در خنیا، گرانی گرانسنگی، ارزش ‎- 1 (مصدر) اندازه کردن سنجیدن، (اسم) اندازه گیری تعیین سنگینی چیزی سنجش، (اسم (سنگینی گرانی ثقل: وزن و مقدار این در شاهوار ندانند. یا وزن خالص. وزن شیی ء بدون محاسبه. وزن ظرف وزن مظروف. یا وزن بخصوص. سنگینی جرم یک سانتیمتر مکعب از هر جسم، تطبیق کلمه ای با کلمه م ...ادامه مطلب...
  • وزن (فارسی به ایتالیایی): tara