معنی نخاله در فرهنگ معین

نخاله

نخاله

  • (اِ.) هرآنچه که بعد از الک کردن در الک باقی می ماند، (عا.) هر چیز بیهوده و به درد نخور، بدجنس، ناتو، حقه باز. [خوانش: (نُ لِ) [ع. نخاله]]

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید
امتیاز شما به نتایج جستجوی نخاله در سایت جدول یاب:
معنی این واژه در بانک های دیگر
  • نخاله‌ (فارسی به انگلیسی): Chaff, Dregs, Dross
  • نخاله (لغت نامه دهخدا): نخاله. [ن ُ ل َ / ل ِ] (از ع، اِ) سپوس. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام). آنچه در موبیز پس از بیختن آرد باقی ماند. پوست هر دانه ای که آدمی آن را نمی خورد. (ناظم الاطبا). آنچه که بعدِ بیختن آرد در غربال و غیره باقی ماند. (غیاث اللغات). سبوس. (مهذب الاسما) (دهار) (غیاث اللغات). سپوس گندم. (منتهی الارب) ...ادامه مطلب...
  • نخاله (فارسی به عربی): حصباء، شاذ، نخاله
  • نخاله (فرهنگ عمید): [عامیانه، مجاز] بی‌ادب، جاهل،
    (اسم) ضایعات مصالح ساختمانی،
    کالای نامرغوب،
    (اسم) آنچه پس از الک کردن در غربال باقی می‌ماند،
  • نخاله (حل جدول): ضایعات بوجاری غلات
  • نخاله (مترادف و متضاد زبان فارسی): بقایا، پس‌مانده، بدخلق، بی‌ادب، خشن، بدجنس، حقه‌باز، ناتو، ناقلا
  • نخاله (فرهنگ فارسی هوشیار): آنچه بعد از ریختن آرد در غربال و غیره باقیماند، سبوس گندم