معنی زمینه در فرهنگ معین

زمینه

زمینه

  • سطح هر چیز، متن هر چیزی مانند پرده نقاشی، موضوع، سوژه، طرح، نقشه، موقعیت، وضعیت. [خوانش: (زَ نِ) (اِ.)]

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید
امتیاز شما به نتایج جستجوی زمینه در سایت جدول یاب:
معنی این واژه در بانک های دیگر
  • زمینه‌ (فارسی به انگلیسی): Backdrop, Background, Base, Bent, Domain, Field, Ground, Locale, Provinces
  • زمینه (لغت نامه دهخدا): زمینه. [زَ ن َ / ن ِ] (اِ) سطح هر چیز. (فرهنگ فارسی معین). || متن چیزی از قبیل پرده ٔ نقاشی و غیره. (فرهنگ فارسی معین). سطح چیزی غیر از اشکال و صور آن. بوم. متن. مقابل گل. مقابل گل و بته.مقابل حاشیه: قالی زمینه سرمه ای. شال زمینه لاکی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا): یکطرف زمینه ٔ آن (مجسمه) از دانه های برجسته شبیه تخم کرم ...ادامه مطلب...
  • زمینه (فارسی به عربی): ارض، اساس، تصمیم، تضاریس، جزر، خلفیه، رسم تخطیطی، قاعده، موضوع، میل، اَخْتِصاصٌ
  • زمینه (فرهنگ عمید): سطح و روی چیزی،
    [مجاز] طرح، نقشه،
    [مجاز] موضوع،
    [مجاز] متن،
    چیزی که نقشه روی آن کشیده می‌شود،
  • زمینه (حل جدول): تم
  • زمینه (مترادف و متضاد زبان فارسی): اساس، سابقه، شالوده، طرح، عرصه، متن، نقشه، نمودار
  • زمینه (فرهنگ فارسی هوشیار): سطح هر چیز، طرح، نقشه