معنی رشته در فرهنگ معین

رشته

رشته

  • تافته تابیده شده، (اِ.) ریسمان، تار، نخ، فرقه، سلسله، ها را پنبه کردن کنایه از: نتیجه و حاصل کاری را از میان بردن. [خوانش: (رِ تِ) (ص مف.)]

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید
امتیاز شما به نتایج جستجوی رشته در سایت جدول یاب:
معنی این واژه در بانک های دیگر
  • رشته‌ (فارسی به انگلیسی): Branch, Daisy Chain, Fiber, Fibre, Ground, Line, Links, Progression, Rank, Series, Staple, Strand, String, Strip, Succession, Thread, Train, Web, Yarn, Yoke
  • رشته (لغت نامه دهخدا): رشته. [رِ ت َ / ت ِ] (اِ) ریسمان. (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف) (برهان). ریسمان و حبل و رسن. (ناظم الاطباء). تار ابریشمی یا پنبه ای. (از شعوری ج 2 ورق 20). از قبیل بافته ٔ ابریشمینه مانند رشته ٔ سر علم و گلوگاه نیزه و آنکه درویشان بر میان بندند و عیاران به بام افکنند. (آنندراج) (انجمن آرا). به معنی ریسم ...ادامه مطلب...
  • رشته (فارسی به عربی): جناح، حقل، خط، خیط، رتبه، سلسله، شعیره، فرع، لیف، نسیج
  • رشته (فرهنگ عمید): آنچه ریسیده شده، مفتول، تابیده شده،
    چیزهای متصل به هم و متوالی: رشتهٴ کلام،
    واحد شمارش اشیای به هم پیوسته، مانند قنات، کوه، و مانند آن،
    شاخۀ علمی یا درسی،
    آنچه از خمیر آرد گندم به شکل نخ یا نوار باریک می‌برند و پس از خشک کردن در آش، پلو و مانند آن می‌ریزند،
    [مجاز] رابطه: رشتهٴ قلبی،...ادامه مطلب...
  • رشته‬ (فارسی به ترکی): dizi
  • رشته (حل جدول): حمایل
  • رشته (مترادف و متضاد زبان فارسی): بند، تار، ریسمان، نخ، سلسله، رگه، ماکارونی، شعبه، شاخه، زنجیره، سلسله، گرایش، پیوک
  • رشته (واژه پیشنهادی): سلک
  • رشته (فرهنگ فارسی هوشیار): ریسمان، نخ، آنچه که از خمیر آرد گندم بشکل نخ یا نوار باریک میبرند و پس ار خشک کردن در پختن آش و بعضی خوراکیها دیگر بکار می برند
  • رشته (فارسی به آلمانی): Ast (m), Feld [adjective], Feld [noun], Gewebe (n), Reihe (f), Springen, Verzweigen, Verzweigung (f), Zweig (m), Furche (f), Leine (f), Leitung (f), Linie (f), Zeile (f)