معنی دیگدان در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

دیگدان. (اِ مرکب) دیگپایه. ظرف دیگ. (غذا).مانند گلابدان که ظرف گلاب است. (از آنندراج ذیل دیگپایه). سه پایه. اثافی. سه لنگه. سفع: منصب، دیگدان آهنی. (منتهی الارب). معرب آن دقدان در دیقان، ای اثافی القدر. (یادداشت مؤلف). دخس. پنهان شدن چیزی در خاک همچو دیگدان و خاکستر. (منتهی الارب):
شنیدم که از نقره زد دیگدان
ز زر ساخت آلات خوان عنصری.
خاقانی.
اگرزنده بودی در این دور بخل
خسک ساختی دیگدان عنصری.
خاقانی.
|| اجاق و آتشدان. (ناظم الاطباء): سخو؛ آتش از دیگدان بیرون کردن. (تفلیسی). السخو؛ خاکستر و آتش از دیگدان بیرون کردن تا جای آتش فراخ شود. (تاج المصادر بیهقی). معرس. (دهار) (مهذب الاسماء). سخی النار؛ افروخت آتش را زیر دیگ به بیرون آوردن خاکستر از دیگدان. (منتهی الارب):
ز دیگدان لئیمان چو دود بگریزند
نه دست کفچه کنند از برای کاسه ٔ آش.
سعدی.
با مردم زشت نام همراه مباش
کز صحبت دیگدان سیاهی خیزد.
سعدی.
حضرت خواجه ٔ ما قدس اﷲ روحه در قصر عارفان بودند و در منزلی دیگدان میساختند بداس احتیاج شدهرچند طلب کردند نیافتند. (انیس الطالبین ص 90). گفتم یاران حالی طعام خورده اند و دیگدان گرم است هر طعام که مرغوب است بطبخ آن قیام نمایم. (رشحات علی بن حسین کاشفی).
- دیگدان سرد، اجاق سرد. اجاق بی آتش.
- || کنایه از مردم بخیل وخسیس. (برهان) (ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) (آنندراج):
بلطف سخن تیزرو بود مرد
ولی دیگدانش عجب بود سرد.
سعدی.
|| (اِخ) اسم چند ستاره است که عرب آن را اثافی گوید و مقابل رأس القدر واقع شده است. (یادداشت مرحوم دهخدا).

فرهنگ معین

جای گذاشتن دیگ، دیگپایه، سه پایه، اجاق، آتشدان. [خوانش: (اِمر.)]

فرهنگ عمید

جای گذاشتن دیگ،
دیگ‌پایه،
اجاق،

حل جدول

اجاق

فرهنگ فارسی هوشیار

(اسم) جای گذاشتن دیگ دیگپایه، سه پایه، اجاق آتشدان. یا دیگدان سرد بخیل خسیس.

پیشنهادات کاربران

دیگدان

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر