معنی جلا در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

فرهنگ معین

واضح و روشن کردن، صیقل دادن. [خوانش: (جَ) [ع. جلاء] (مص م.)]

(جَ) [ع.] (مص ل.) کوچ کردن، از وطن دور شدن، آوارگی.

فرهنگ عمید

تابش، درخشش،
(اسم) هر نوع مادۀ روغنی که اشیا و به‌ویژه فلزات را با آن درخشان می‌کنند،
[قدیمی، مجاز] روشنی چشم،
[قدیمی] دور شدن و کوچ ‌کردن از وطن،
(اسم) [قدیمی] چیزی که موجب روشنی چشم می‌شود،

حل جدول

صیقل دادن

مترادف و متضاد زبان فارسی

برق، تلالو، درخشش، درخشندگی، صیقل، پرداخت، آب‌وتاب، رونق، آوارگی

فرهنگ فارسی هوشیار

(مصدر) روشن کردن افروختن، زدودن صیقل دادن، (مصدر) آواره شدن جلا ء وطن. ‎-4 (اسم) آوارگی.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر