معنی ثمن در فرهنگ معین

ثمن

ثمن

  • (ثَ مَ) [ع.] (اِ.) بها، نرخ. ج. اثمان.

  • (ثُ) [ع.] (اِ.) هشت یک، یک هشتم (18). سه تسو؛ جمع اثمان. [خوانش: (ثَ مَ ر ِ) [ع. ثمره] (اِ.) واحد ثمر. ]

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید
امتیاز شما به نتایج جستجوی ثمن در سایت جدول یاب:
معنی این واژه در بانک های دیگر
  • ثمن (لغت نامه دهخدا): ثمن. [ث َ م َ] (ع اِ) بها. ارز.نرخ. اخش. قیمت. مقابل ِ مثمن و صرف. ج، اثمان. اَثمُن. اَثمِنه: در میان اهل دیلم غلائی ظاهر شد بسبب تردد لشکر و تفحص از مواضع غلات و اقوات و تاراج کردن آن بی عوضی و ثمنی. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی).
    هم ز لطف و جوش جان با ثمن
    پرده ای بر روی جان شد شخص تن.
    مولوی.
    تو وکیلم ...ادامه مطلب...
  • ثمن (عربی به فارسی): هشتمین , یک هشتم , اکتاو
  • ثمن (فرهنگ عمید): قیمت چیزی، بها،
    * ثمنِ بَخس: بهای کم،
  • ثمن (حل جدول): قیمت عرب
  • ثمن (مترادف و متضاد زبان فارسی): ارزش، بها، قیمت، نرخ
  • ثمن (فرهنگ فارسی هوشیار): بها، قیمت، ارزش هشت یک گرفتن، هشتم شدن هشت یک گرفتن، هشتم شدن
  • ثمن (فرهنگ فارسی آزاد): ثَمَن، قیمت، ارزش، قیمت هر شیئی (جمع: اَثْمان، اَثْمُن)،