معنی تابیدن در فرهنگ معین

تابیدن

تابیدن

  • پیچیدن، پیچ دادن، دوری جستن، تاب آوردن، ایستادگی. [خوانش: (دَ) (مص م.)]

  • درخشیدن، گرم شدن،

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید
امتیاز شما به نتایج جستجوی تابیدن در سایت جدول یاب:
معنی این واژه در بانک های دیگر
  • تابیدن‌ (فارسی به انگلیسی): Beam, Curl, Radiate, Spin
  • تابیدن (لغت نامه دهخدا): تابیدن. [دَ] (مص) تاب و طاقت آوردن. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا). طاقت آوردن. (شرفنامه ٔ منیری). تحمل کردن. متحمل شدن تاب و تحمل داشتن. از عهده برآمدن:
    گرامی گوی بود با زور شیر
    نتابید با او سوار دلیر
    گرفت از گرامی نبرده گریغ
    که زور کیان دید و برنده تیغ.
    دقیقی.
    بدو گفت رستم که با آس ...ادامه مطلب...
  • تابیدن (فارسی به عربی): شمس، لمعان، لیه، وهج
  • تابیدن (فرهنگ عمید): درخشیدن، پرتو افکندن، روشنایی دادن،
    (مصدر متعدی) گرم کردن، گداختن،
    گرم شدن، گداخته شدن،
  • تابیدن‬ (فارسی به ترکی): parlamak, parıldamak
  • تابیدن (حل جدول): درخشیدن
  • تابیدن (مترادف و متضاد زبان فارسی): درخشیدن، رخشیدن، روشن شدن، حرارت یافتن، گرم شدن، گداختن، گرم کردن، تاب آوردن، بردباری کردن، تحمل کردن، طاقت آوردن،
    (متضاد) برنتافتن، به هم پیچاندن، پیچ دادن، پیچ و تاب دادن، تاب دادن، تافتن، گرم شدن، اعراض کردن، برتافتن،
  • تابیدن (فرهنگ فارسی هوشیار): تحمل کردن، طافت آوردن، پیچاندن
  • تابیدن (فارسی به آلمانی): Abstrahlen, Ausstrahlen, Strahlen, Sonne (f)