معنی آیین در فرهنگ معین

آیین

آیین

  • رسم، عادت، معمول، متداول، مرسوم، سنت، شیوه، روش، کردار، قاعده، قانون، سامان، اسباب، زیب، زینت.8- فر، شکوه، مذهب، کیش، تشریفات، طبیعت، نهاد، فطرت، شهرآرای، جشن [خوانش: [په.] (اِ.) = آئین: ]

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید
امتیاز شما به نتایج جستجوی آیین در سایت جدول یاب:
معنی این واژه در بانک های دیگر
  • آیین (نام های ایرانی): دخترانه و پسرانه، دین مذهب عادت رسم روش، نام روستایی در استان فارس
  • آیین‌ (فارسی به انگلیسی): Ceremonial, Ceremony, Creed, Rite
  • آیین (لغت نامه دهخدا): آیین. (اِ) سیرت. رسم. (صراح). عرف. طبع. عادت. داب. (دهار). آئین. شیمه. روش. دَیْدَن. خلق. خصلت. خو. خوی. منش:
    سیرت اوبود وحی نامه بکسری
    چونکه به آئینْش پندنامه بیاکند.
    رودکی.
    همه شب بدی خوردن آیین او
    دل مهتران پر شد از کین او.
    فردوسی.
    مزن رای جز با خردمند مرد
    ز آیین شاه ...ادامه مطلب...
  • آیین (فرهنگ عمید): طریق، روش: چنین است آیین گردنده‌دهر / گهی نوش بار آورد، گاه زهر (فردوسی: ۸/۵۱)،
    [قدیمی] رسم و عادت، سنت: نباید به رسم بد آیین نهاد / که گویند لعنت بر آن کاین نهاد (سعدی۱: ۷۱)،
    نظم و قاعده،
    کیش، مذهب،
    [قدیمی] زیب، زینت، آرایش،
    * آیین جمشید: (موسیقی) یکی از سی لحن باربد،
    * آیین د ...ادامه مطلب...
  • آیین (حل جدول): دین، رسم
  • آیین (مترادف و متضاد زبان فارسی): رسم، روال، روش، شیوه، عادت، منوال، دین، شرع، شریعت، طریقت، کیش، مذهب، طریقه، مسلک، مشرب، نحله، سنت، قاعده، قانون، مراسم، مقررات، نظم، هنجار، آذین‌بندی، جشن، زیب، زینت، شهرآرایی، آداب‌دانی، اتیکت، ادب، تشریفات، نزاکت، سر
  • آیین (گویش مازندرانی): آهن
  • آیین (فرهنگ فارسی هوشیار): رسم و عادات، دستور، روش