معنی آمدن در فرهنگ معین

آمدن

آمدن

  • رسیدن، فرا - رسیدن، آغاز کردن، شروع کردن، سر زدن، واقع شدن، گذشتن، سپری شدن، اصابت کردن، رسیدن، گنجیدن، پدیدار گشتن، پیدا شدن، شدن، گردیدن، فرض کردن، برآمدن، مقابله کردن [خوانش: (مَ دَ) [په.] (مص ل.)]

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید
امتیاز شما به نتایج جستجوی آمدن در سایت جدول یاب:
معنی این واژه در بانک های دیگر
  • آمدن‌ (فارسی به انگلیسی): Arrival, Arrive, Come, Roll
  • آمدن (لغت نامه دهخدا): آمدن. [م َ دَ] (مص) جیاءه. جیئه. اتو. اَتْی. اتیان. اَتْوَه. جَی ْء. (دهار). مَجی ٔ. ایاب. قدوم. مقابل رفتن و شدن و ذهاب:
    شیر خشم آورد و جست از جای خویش
    آمد آن خرگوش را آلغده پیش.

    رودکی.

    بدینجای از بهر او آمدم
    بکینه همی جنگجو آمدم.

    فردوسی.

    سوی بیش ...ادامه مطلب...
  • آمدن (فرهنگ عمید): رسیدن، فرارسیدن،
    پدیدار گشتن،
    بازگشتن،
    اتفاق افتادن،
    برازنده بودن، متناسب بودن: دکتر بودن به او می‌آمد،
    متولد شدن،
  • آمدن‬ (فارسی به ترکی): gelmek
  • آمدن (حل جدول): رسیدن، فرارسیدن
  • آمدن (فرهنگ فارسی هوشیار): (مصدر) (آمد آید خواهدآمد بیا آینده آمده) رسیدن فرارسیدن اتیان ایاب قدوم مقابل رفتن شدن، شدن گشتن گردیدن، سر زدن صادرشدن واقع شدن، گذشتن سپری شدن، اصابت کردن رسیدن، گنجیدن، پدیدار گشتن مرئی شدن، نمودن احساس گردیدن، پرداختن مشتعل گشتن، تولید شدن زادن، باز گشتن مراجعت کردن، ظاهر شدن تدریجی تصویر روی شیشه یا کاغذ در دوای ظ ...ادامه مطلب...
  • آمدن (فارسی به ایتالیایی): venire