معنی لله در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

لله. [لِل ْ لاه] (ع ق مرکب) (از: لَِ + اﷲ) برای خدا. بی غرض شخصی. خدا را. گاه گویند ﷲ را با مزید کردن را و همان معنی خواهند، یعنی قدما با بودن لام در اوّل، راء نیز به آن ملحق میکرده اند: از بهر ﷲ تعالی فریاد رس. (اسکندرنامه نسخه ٔ آقای سعید نفیسی).
گفت ﷲ و فی اﷲ ای سره مرد
آن کن از مردمی که شاید کرد.
نظامی.
- ﷲ ابوک (در تعجب و در مدح)، برای خداست خوبی پدر تو که چون تو پسر شریف و فاضل زاد. (منتهی الارب).
- ﷲ الحمد، سپاس مر خدای را.
- ﷲ المنه؛ سپاس خدای را.
- ﷲ انت، خدا نگهدارتو باد. خدایت ترا نگهدار باد.
- ﷲ تلاده، به معنی ﷲ درّه است.
- ﷲ ثوباه، به معنی ﷲ درّه است. (منتهی الارب).
- لِلّ̍ه ِ دَرﱡ قائِلِه، لِلّ̍ه ِ درّه. خیر و خوشی باد گوینده را. ﷲ دَرﱡ قائل:
هر نکته ای که گفتم در وصف آن شمائل
هر کس شنید گفتا ﷲ دَرﱡ قائل.
حافظ.
- ﷲ دَرﱡک، خیر تو باد. خوش باد تو را. خیرت باد: بوبکر را بونصر گفت ﷲدرّکما که شما دو تنید. (تاریخ بیهقی ص 522).

لله. [ل َ ل َ / ل ِ] (اِ) نی. نای. قَصب (در دیلمان و گیلان).

لله. [ل َ ل َ / ل ِ] (اِ) (مأخوذ از کلمه ٔ لالا) مربی ِ مرد طفلی از اطفال اعیان.مقابل دده که زن است. لالا. پرستار کودک. حاضن: مگر شاه با لله اش بازی میکند؟ مگر بازی شاه با لله است ؟

فرهنگ معین

(لِ لْ لا) [ع.] (ق.) برای خدا، برای رضای خدا.

(لَ لِ) (اِ.) مردی که مربی و پرستار کودک است.

مترادف و متضاد زبان فارسی

آموزگار، لالا، لله‌باشی، مربی، معلم

گویش مازندرانی

لوله ی کوتاهی از جنس نی برای هدایت ادرار نوزاد از گهواره...

استخوان ساق پا و دست، نی، ساقه ی نی

پایه ی چوبی برای بافتن پرچین دور مزارع

سبد یا طبقی که از چوب و یا نی بافند

فرهنگ فارسی هوشیار

کسی که پرستار و مربی کودک است

برای رضای خدا

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری