معنی تل در زبان مازندرانی

تل

تل

  • درختی است که در پل سفید به کرکو معروف استاین درخت در جنگل...

  • تلخ، گیاهی سمی، چوب های بلند و صاف جهت پرچین کردن و ایجاد...

  • پارچه ای هم تراز اطلس، تلاطم موج، جذر و مد، آویخته، آویزان...

  • نوعی درخت از تیره افرا که در ارتفاعات روید، شکم برآمده...

  • شاخه ی جوان که با رشد سریع از شاخه ی اصلی جدا شود

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید
امتیاز شما به نتایج جستجوی تل در سایت جدول یاب:
معنی این واژه در بانک های دیگر
  • تل (فرهنگ معین): (تَ) (اِ.) پسر امرد مزلف و مضخم، تگل.
  • تل‌ (فارسی به انگلیسی): Agglomeration, Aggregation, Bank, Drift, Driftage, Dune, Eminences, Hill, Hummock, Pile
  • تل (لغت نامه دهخدا): تل. [ت َ] (اِ) کوه پست و پشته ٔ بلند را گویند. (برهان) (از ناظم الاطباء). کوه پست و پشته ٔ بلند مقابل هامون که زمین صاف است. (انجمن آرا). زمین بلند. (شرفنامه ٔ منیری) (غیاث اللغات). پشته. (غیاث اللغات). پشته ٔ ریگ و جز آن. (آنندراج). پشته که سرش بس فراخ نبود. (مهذب الاسماء). در عربی به تشدید لام تل ّ بهمین معنی آمده اس ...ادامه مطلب...
  • تل (فارسی به عربی): تل
  • تل (عربی به فارسی): تپه , پشته , تل , توده , توده کردن , انباشتن , برامدگی , خرپشته , ماهور , با خاک ریز محصور کردن , خاک ریزساختن
  • تل (فرهنگ عمید): تودۀ بزرگ خاک یا شن، تپه، پشته،
  • تل‬ (فارسی به ترکی): taç (saç için)
  • تل (ترکی به فارسی): سیم
  • تل (حل جدول): تپه
  • تل (مترادف و متضاد زبان فارسی): پشته، تپه، رش، نجد،
    (متضاد) هامون، انبار، خرمن، توده، انباشتگی، امرد، مزلف
  • تل (فرهنگ فارسی هوشیار): توده خاک و ریگ پشته
  • تل (فرهنگ فارسی آزاد): تَلّ، تپه، پُشته، توده بزرگ خاک (جمع: تِلال، تُلُول، اَتْلال)،