معنی بندی در زبان مازندرانی

بندی

بندی

  • شاخه ی منعطف و نازکی که برای بستن دسته ی سرشاخه ها و گیاهان...

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید
امتیاز شما به نتایج جستجوی بندی در سایت جدول یاب:
معنی این واژه در بانک های دیگر
  • بندی (فرهنگ معین): اسیر، گرفتار، زندانی، جمع بندیان. [خوانش: (بَ) (ص نسب.)]
  • بندی (لغت نامه دهخدا): بندی. [ب َ] (ص نسبی) اسیر. گرفتار. (آنندراج) (غیاث) (فرهنگ فارسی معین). اسیر و گرفتار. ج، بندیان. (ناظم الاطباء). اسیر. (ترجمان القرآن). زندانی. ج، بندیان. (فرهنگ فارسی معین). محبوس. مسجون. مغلول:
    بندیان داشت بی زوار و پناه
    برد با خویشتن بجمله براه.
    عنصری.
    برفتن همچو بندی لنگ از آنی
    که ...ادامه مطلب...
  • بندی (فرهنگ عمید): گرفتار، اسیر، زندانی،
  • بندی (حل جدول): دربند، اسیر
  • بندی (مترادف و متضاد زبان فارسی): اسیر، بازداشت، دربند، زندانی، محبوس،
    (متضاد) آزاد، دربند
  • بندی (فرهنگ فارسی هوشیار): اسیر و زندانی، حبس