ویران در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(ص.) خراب.
فرهنگ عمید
خراب، بایر،
* ویران کردن: (مصدر متعدی) خراب کردن، منهدم ساختن،
حل جدول
یباب
اثری از ابوتراب خسروی
قمصور
مترادف و متضاد زبان فارسی
بایر، خراب، خرابه، فروریخته، مخروب، مخروبه، منهدم، ناآباد، ویرانه،
(متضاد) آباد
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت) خراب بایر مقابل آباد: ((گنج عشق خود نهادی در دل ویران ما سایه دولت برین کنج خراب انداختی. )) (حافظ)
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.