وز در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(وَ) (اِ.) مقسم آب.، سر ~ الف - محل تقسیم آب. ب - آلتی که برای تقسیم آبی که باید به مصرف آبیاری برسد، به کار رود.
(~.) (اِ.) چربی، پیه.
(وِ) (اِ.) فِر، موی پُر پیچ و تاب.
فرهنگ عمید
صدای پشه یا مگس،
* وز کردن: (مصدر لازم) [عامیانه] درهم و برهم شدن موی سر، ژولیده شدن،
حل جدول
صدای زنبور
ور آمدن خمیر
جوش خمیر
ور آمدن خمیر، جوش خمیر، صدای زنبور
گویش مازندرانی
صدای کوتاه و ناچیز مثل صدای بال مگس، کفک غذا
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) ورآمدن و جوش کردن (خمیر) و ترش شدن، چین و شکنهای ریز داشتن مو مانند موهای سیاهان، طنین مگس و پشه مرغابی.
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.