معذور در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
معذور. [م َ](ع ص) ملامت ناشده و دارای عذر و دارای بهانه و آنکه عذر و بهانه ٔ وی پذیرفته باشد.(ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). صاحب بهانه. صاحب عذر. صاحب برهان. صاحب دلیل. آنکه عذری دارد. آنکه عذر وی پذیرفته است.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا): معذور است ار با تو نسازد زنت ای غر زان گنده دهان تو و زان بینی فرغند. عماره(یادداشت ایضاً). ای عاشق مهجور ز کام دل خود دور می نال و همی چاو که معذوری معذور. بوشعیب هروی(یادداشت ایضاً). شدم آبستن از خورشید روشن نه معذورم نه معذورم نه معذور. منوچهری. جمعی نادان ندانند که غوررسی و غایت چنین کارها چیست چون نادانانند معذورانند.(تاریخ بیهقی چ ادیب ص 99). من نزدیک خدای عزوجل و نزدیک خداوند معذور نباشم.(تاریخ بیهقی چ ادیب ص 147). می گوی محال زانکه خفته باشد به محال و هزل معذور. ناصرخسرو. هرکه در کسب بزرگی مرد بلندهمت را موافقت ننماید معذور است.(کلیله و دمنه). آنکه از جمال عقل محجوب است خود به نزدیک اهل بصیرت معذور باشد.(کلیله و دمنه). اگر غفلتی ورزم به نزدیک اصحاب خرد معذور نباشم.(کلیله و دمنه). دوستان گر به دوستان نرسند اندر این روزگار معذورند. انوری. گرچه زانجاکه صدق بندگی است نیستم نزد خویشتن معذور. انوری(دیوان چ مدرس رضوی ص 237). گر مرا دشمن شدنداین قوم معذورند زانک من سهیلم کامدم بر موت اولادالزنا. خاقانی. اگر شهباز بگریزد چو سیمرغ ز روی رشک معذور است، ازایرا. خاقانی. دل نیارامد و هم معذور است کز دلارام چنان نشکیبد. خاقانی. من چوطوطی و جهان در پیش من چون آینه ست لاجرم معذورم ار جز خویشتن می ننگرم. خاقانی. تا عاقبت کار به اضطرار رسید و پای از دست اختیار بگذشت و آن جماعت به نزدیک خالق و خلایق معذور شدند.(جهانگشای جوینی). || معاف.(ناظم الاطباء).معفو.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || درد زده گلو.(منتهی الارب)(آنندراج). گرفتار درد گلو.(ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). || ختنه کرده.(منتهی الارب)(آنندراج)(ناظم الاطباء).
فرهنگ معین
(مَ) [ع.] (اِمف.) عذرآورنده، بهانه دار.
فرهنگ عمید
عذرآورده، دارای عذر، بهانهدار، کسی که عذروبهانۀ او پذیرفته باشد،
حل جدول
بهانه دار، عذر آورنده
مترادف و متضاد زبان فارسی
پوزشخواه، بخشوده، معاف، قاعده، رگل، عادت ماهانه
فرهنگ فارسی هوشیار
ملامت ناشده و دارای عذر و بهانه
فرهنگ فارسی آزاد
مَعذُور، عذرآورده، دارای عذر، کسی که عذرش قبول شده و رفع ملامت گردیده،
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.