رزین در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
رزین. [رَ] (ع ص) محکم و استوارو مضبوط. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از برهان). در فارسی به معنی استوار مستعمل است. (غیاث اللغات از کشف اللغات و منتخب اللغات و صراح اللغه). استوار. (مقدمه ٔ ترجمان جرجانی چ دبیرسیاقی ص 2) (از شعوری ج 2 ص 12). محکم و استوار. (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف). موقر. وقور. سنگین و استوار. متین. محکم. مستحکم. متقن. وزین. (یادداشت مؤلف): بر خویش از پی آن گفتم کامروز چو من کس نداند خوی آن نیکخوی راد و رزین. فرخی. هیبتی دارد چنان کاندر مصاف آید پدید هیبت اندر عقل و هوش و رای مردان رزین. فرخی. چون قد تو عالی و چو روی تو گشاده چون عهد تو نیکو و چو حلم تو رزین است. منوچهری. بهشت و دوزخت در آستین است چنین دانی اگر رایت رزین است. ناصرخسرو. تو ای ناصبی جز که نامی نداری از این شهره دین رزین محمد. ناصرخسرو. - رای رزین، رای محکم و استوار. (ناظم الاطباء): بهشت و دوزخی دیگر جز این نیست جز این داند که با رای رزین نیست. ناصرخسرو. از سر رای رزین و حزم متین بر قضیت عقل و منهاج رشد سخن می راند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 260). || صاحب وقار و بردبار و آرمیده. (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات) (از کشف اللغات) (از منتخب اللغات) (از صراح اللغه) (از مقدمه ٔ ترجمان جرجانی ص 2) (از شعوری ج 2 ص 2). آرمیده و آرام گرفته. (برهان) (لغت محلی شوشتر). صاحب وقر و بردبار. (آنندراج) (منتهی الارب). آهسته. (دهار). ثخین. حلیم. (یادداشت مؤلف). موقر و آرام. (از اقرب الموارد). || چیزی که بر وزن گران و سنگین باشد. (برهان). هر چیز سنگین و گران. (از اقرب الموارد): گل در قصبی و لاله در خز شیرین و رزین چو شیره ٔ رز. نظامی. || گرانمایه. (آنندراج) (منتهی الارب) (برهان) (غیاث اللغات از صراح اللغه) (لغت محلی شوشتر). گران و گرانمایه. (از شعوری ج 2 ص 2). بلندداشته. (مقدمه ٔ ترجمان جرجانی چ دبیرسیاقی ص 2). - ابورزین، حلوا و شیرینی. (ناظم الاطباء). - شی ٔ رزین، چیز گرانمایه و سنگین. (ناظم الاطباء). چیز گرانمایه ٔ باسنگ. (منتهی الارب) (آنندراج). چیزی که به وزن و بها سنگین باشد. (لغت محلی شوشتر).
رزین. [رِ] (فرانسوی، اِ) صمغ. سقز. انگم. (فرهنگ فارسی معین). آقای دکتر جنیدی گوید: رزین ها مواد سفت و شکننده ای می باشند که در الکل محلول و در آب نامحلول هستند و اغلب با خود مقدار کمی اسانس همراه دارند و در صورتی که مقدار اسانس زیاد باشد بطوری که رزین را در خود حل کند و مایع باشد بنام اولئورزین نامیده میشود. برخی از رزین هاخود بخود از گیاه و بعضی در اثر شکاف هایی که بدرخت وارد می آورند خارج شده جریان می یابد. رزینها بخصوص از اسیدهای مشتق از کربورهای ترپنیک تشکیل شده اند. ازرزین ها رزین ساندراک و رزین گایاک را به عنوان مثال می توان ذکر کرد. (از کارآموزی داروسازی ص 217). || روکش چرخ بعضی از وسایل نقلیه ٔ موتوری (دوچرخه، اتومبیل و غیره). لاستیک. (فرهنگ فارسی معین).
رزین. [رَ] (اِخ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان اهر. سکنه ٔ 142 تن. آب آنجا از چشمه. محصول عمده ٔ آن غلات و سردرختی. صنایع دستی آن فرش و گلیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
رزین. [رَ] (اِخ) دهی از دهستان بیلوار بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان. سکنه ٔ آن 560 تن. آب آنجا از سراب شاه حسین. محصولات عمده ٔ آن غلات و حبوب و پنبه و توتون و صیفی کاری. صنایع دستی زنان قالیچه و گلیم و جاجیم بافی است. تپه ای در نزدیکی دهکده وجود دارد که در آن آثار ابنیه ٔقدیم دیده میشود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
رزین. [رَ] (اِخ) ابن انس بن عامر سلمی... ابن حبان و ابن سکن گفته اند که او در شمار صحابه است. و ابویعلی و ابن سکن و طبرانی داستانی از وی در صدر اسلام روایت کرده اند. رجوع به الاصابه ج 1 قسم اول شود.
رزین. [رَ] (اِخ) ابن مالک بن سلمهبن حارث... محاربی. ابن کلبی و طبری و دارقطنی گفته اند که او را از طرف حضرت رسالتی بوده است. رجوع به الاصابه ج 1 قسم اول شود.
(زیستشناسی) مادهای چسبناک که از تنۀ بعضی درختان خارج و در روی پوست درخت منعقد میگردد و یا بهطور مصنوعی ساخته میشود، صمغ، لاستیک روکش چرخ اتومبیل و سایر وسایل نقلیه،