ثمین در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
ثمین. [ث َ] (ع ص) گران. گران بها. پرقیمت. بیش بها.پربها. بهاور. بهائی. قیمتی. گران قیمت: تا هر دو تهنیت را در پیش او بریم صافی تر و شریف تر از لؤلؤ ثمین. فرخی. آنکو نکو خواهد ترا گر سنگ بر گیرد ز ره از دولت تو گردد آن در دست او در ثمین. فرخی. عادتی دارد بی عیب تر از صورت حور صورتی دارد پاکیزه تر از در ثمین. فرخی. بحرم و کانم چون بحر و چو کان حاصل من خلق را دُر ثمین و گهر پیش بهاست. مسعودسعد. ز بسکه کند دو زلف و ز بسکه راندم اشک یکی چو دُرِّ ثمین و یکی چو مشک ختن. مسعودسعد (دیوان چ رشید یاسمی 388). اکنون شمتی از محاسن عدل که پادشاهان را ثمین ترین حلیتی و نفیس ترین موهبتی است یاد کرده شود. (کلیله و دمنه). مهابت خاموشی ملک را... زیور ثمین است. (کلیله و دمنه). پانصد غلام از ممالیک خاص نزدیک مجلس بایستادند با قباهای رومی و منطقه های زر مرصع بجواهر ثمین. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی). بخلعتهای ثمین و بخششهاء بی اندازه مشرف گردانید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی). هیچ عاقل افکند دُرّ ثمین در میان مستراح پر چمین. مولوی. هم چنان کرد و هم اندر دم زمین سبز گشت از سنبل وحب ثمین. مولوی. آنکه گر خواهد همه خاک زمین سر بسر زر گردد و دُرّثمین. مولوی. او همین گفت و همه میران همین هر یکی را خلعتی داد او ثمین. مولوی. شبه فروش چه داند بهای در ثمین. سعدی. ابلهی را دیدم سمین خلعتی ثمین در بر. (گلستان سعدی). || پرمایه. || نفیس. نفیسه. || عزیز. || (اِ) هشت یک. هشتم حصه.
فرهنگ معین
(ثَ) [ع.] (ص.) گران بها، گران قیمت.
فرهنگ عمید
گرانبها، پربها، پرقیمت، قیمتی: چرب و شیرین و شرابات ثمین / دادش و بس جامهٴ ابریشمین (مولوی: ۷۱۰)،