معنی گداخته در فرهنگ هوشیار

گداخته

گداخته

  • ‎ (اسم) ذوب شده (فلز روغن موم و جز آن) آب شده گدازیده: ترنگبین گداخته و پالوده و بقوام آورده، مایع مقابل جامد.

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید
امتیاز شما به نتایج جستجوی گداخته در سایت جدول یاب:
معنی این واژه در بانک های دیگر
  • گداخته (فرهنگ معین): (گُ تِ) (اِمف.) ذوب شده، مذاب.
  • گداخته‌ (فارسی به انگلیسی): Molten
  • گداخته (لغت نامه دهخدا): گداخته. [گ ُت َ / ت ِ] (ن مف / نف) ذوب شده. گدازیده:
    زآن عقیقین مئی که هرکه بدید
    از عقیق گداخته نشناخت
    هر دو یک گوهرند لیک بطبع
    این بیفسرد وآن دگر بگداخت.
    رودکی.
    او را یافتم چون تار مویی گداخته. (تاریخ بیهقی). بفرمود تا ستونها برآوردند از چهل گز از سنگ خام و بفرمود تا دیوان به ارزی ...ادامه مطلب...
  • گداخته (فارسی به عربی): مائع
  • گداخته (فرهنگ عمید): ذوب‌شده‌، گدازیده، واشده،
    سرخ‌شده در اثر حرارت،
  • گداخته (حل جدول): ذوب
  • گداخته (مترادف و متضاد زبان فارسی): مایع، مذاب، داغ، تحلیل‌رفته