هوا در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
(~.) [ع. هوی] (اِ.) میل نفس، آرزو.
گازی است بی رنگ و بو و بی طعم و نامریی که تمام کره زمین را فرا گرفته است، جو، فضا، ی گرگ و میش آغاز روشن شدن هوا در صبح. [خوانش: (هَ) [ع. هواء] (اِ.)]
(~.) (اِ.) (عا.) اوضاع، احوال، شرایط.، ~ پس بودن کنایه از: نامناسب و معمولاً خطرناک بودن اوضاع.
(شیمی) گازی بیرنگ و بیبو و بیطعم، مرکب از یکپنجم اکسیژن و چهارپنجم ازت بهعلاوۀ بخار آب، گازکربنیک، و مقدار کمی از بعضی گازهای دیگر که جو کرۀ زمین را فراگرفته اما دیده نمیشود و فقط هنگام وزش باد وجود آن احساس میشود،
وضع جوّی،
[مجاز] آسمان،
[عامیانه، مجاز] اندازه، مقدار: لباسش یک هوا گشاد بود،
[عامیانه، مجاز] بالا،
میل نفس، هوس،
[مجاز] قصد، نیت،
[مجاز] آرزو،
[قدیمی، مجاز] محبت،
سیال تنفسی، میل و هوس
آتمسفر، اقلیم، جو، شهوت، هوس، هوی، میل، ولع، دم، آسمان، فضا
باد و غرور، خودپسندی، هوا
(اسم) هواگازی است بی رنگ و بی بو که مخلوطی است از اکسیژن و ازت و مقدار کمی عناصر گازی شکل دیگر که اطراف کره زمن را احاطه کرده است. ترکیب هوا رابطورکلی باتوجه بمقدار درصد عناصرآن میتوانیم بشرح زیر نشان دهیم: ازت 78، اکسیژن 21، هیدرژن 0001، گازکربینک 0003 (سه ده هزارم)، آرگون 009 ( 9 هزارم)، نئون 00001 (یک صدهزارم)، هلیوم 000005 ( 5 میلیونیم)، کریپتون 000001 (یک میلیونیم)، گزنون 00000009 (نه صد میلیونیم) علاوه بر عناصر فوق مقداری هم بخارآب و گازآمونیامک درترکیب هواموجوداست. هو برای زیستن کلیه موجودات زنده گیاهی و جانوری لازم است فقط برخی باکتریهای غیر هوازی میتوانند دوراز هوا بزندگی ادامه دهند ولی این باکتریهای هم از تخمیر سایر مواد آلی و استفاده ه از اکسیژن آنها حیات خود راحفظ میکنند. ضخامت هوا در نقاط مختلفه زمین متغیراست وبطور کلی آنرا بین 60 تا 100 کیلومترگفته اند. فشارهوا درکناردریا معادل با 038 , 1 کیلوگرم برسانتی متر مربع است و برابر است بافشارستون جیوه ای بارتفاع 76 سانتی متر وقطریک سانتی متر. وزن یک لیتر هوا معادل 3 , 1 گرم است هوا بمنزله یک مخزن حرارتی اس تکه هنگام تابش خورشید گرم میشود و در مقدار گرمای محیط زمین دخالت دارد. توضیح قدما هوا را یکی از عناصر اربعه میدانستند (هوا باد آب آتش خاک) : بعد از آتش فضا و جو هوا که زوی تا بمرکز است ملا. (حدیقه)، فضا: به هوادرنگرکه لشکر برف چون کند اندر و همی پرواز. (امیرابوالحسن علی بن الیاس الاغاچی البخاری لباب الالباب) چگونه بازکنم بال درهوای وصال که ریخت مرغ دلم پر درآشیان فراق. (حافظ) -3 وضع (سیاسی اجتماعی خانوادگی وغیره) : فلان کس هوای کار دستش نبود، مجموعه شرایط. یا به هوا ء رفتن. به آسمان رفتن بلند شدن: فریاد او بهوا رفت. یا هوا ء پس است. ء شرایط مساعد موجود نیست: چون فلانی دید هواپس است در رفت. یا هوای کسی (چیزی) را نگهداشتن. مواظب او (آن) بودن تا صدمه نبیند. یا هوای آزاد -. 1 هوای گشاده و نامحصور، محلی غیر مسقف ونامحصور. یا هوای خفتان پوش. هوای ابری. یاهوای سنجابی. هوای ابری. یا یک بام و دو هوا ء. زنی شبانگاه بربام بربالین داماد و دختر شد و گفت هواسرد است کمی مهربانتر خفتن بسلامت نزدیکتر باشد سپس به دیگر سوی بام بر سر بستر پسر و عروس رفت و گفت هوا گرم است اندکی دوری تندرستی را سزاوارتر است عروس که هردو گفته شنیده داشت گفت: قربان میرم خدارا یک بام دو هوا را - این سربام گرما آن سربام سرما. یا یک (یه) هوا. قدری: یک هوا تماشاش کن خ