معنی آب دهان در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

آب دهان. [ب ِ دَ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) بزاق. بصاق. خیو. تفو. خدو.
- امثال:
آب دهان برای چیزی رفتن، خواهان و آرزومند آن بودن.

فرهنگ معین

(دَ) (ص مر.) دهن لق، کسی که راز نگه دار نیست.

حل جدول

بزاق

بزاق، خدو، تفو، خیو

خدو، قشا، تف. (از ناظم الاطباء)

قَشا

خدو، قشا، تف

تفو

خدو

قشا

فرهنگ فارسی هوشیار

بزاق، بصاق، خیو، به تعبیر آب دهان برای چیزی رفتن، خواهان وآرزومند آن بودن، بزاق

پیشنهادات کاربران

تُف

بزاق

کالیار

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری