Krank به فارسی | دیکشنری آلمانی

Krank
  • ناخوش , بیمار, ناساز, ناتندرست , مریض , مریض شدن , (سگ را) کیش کردن , جستجوکردن , علا مت چاپی بمعنی عمدا چنین نوشته شده , برانگیختن.

  • ناخوش , رنجور, سوء , خراب , خطر ناک , ناشی , مشکل , سخت ,بیمار, بد, زیان اور, ببدی , بطور ناقص , از روی بدخواهی و شرارت , غیر دوستانه , زیان.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر